محرم و محله اونور آب
چقدر دلم گرفته است. اين روزها كه مي رسد همه جا حال و هوايش عوض ميشود، صبحها صدا و بوي مردگي از شهر ميآيد و شبها فرياد انتقام.
همه از مردن، كشته شدن و كشتن حرف ميزنند.
مادربزرگم -كه من و او در اين خانه با هم زندگي ميكنيم و روز روزش از خانه بيرون نميرفت- شبها چادر به سر تا نيمه شب بيرون است. روحياتش هم عوض شده است، ديگر آن گيرهاي هميشگي را نميدهد.
همه عوض شدهاند؛ حتي GFام هم ديگر جواب smsهاي عشقولانه را نميدهد. احساس ميكنم در اين خانه ،در اين محله ،در اين كشور، حتي در تمام دنيا تنهاي تنهايم .
تو بودي چه مي كردي؟ وقتي كسي كه خيلي دوستش داري ديگر مهلت نميگذارد؛ حرف كه چه عرض كنم، نگاه كه هيچ، حتي reject ات هم ميكند. فضا اين روزها سنگين شده و تحمل اش سخت. فكر كنم اين حال و هوا به همه سرايت كرده است!
بچههاي محله كه تا پريروز پاشنه در خانه ما را در ميآوردند -و مادربزرگم از دستشان به عذاب بود - كه "بيا بريم يه چرخي بزنيم و حالي بكنيم" اين روزها ديگر خبرشان نيست.
خيمهاي كنارپيادهرو كوچه بر پاكردهاند، از اين چيزهاي بلند -كه نميدانم اسمش چيست- با كلي رخت و لباس آويزان از آن گذاشتهاند صاف وسط كوچه ؛ يك انشعاب هم گرفتهاند از كنتور برق دو تا همسايه آن طرفمان و يك لامپ هزار ، شايد هم خيلي بيشتر، روشن كردهاند در آن خيمه ؛
نورش بد جوري چشم را ميزند!
حتي اين روزها كانالها هم برنامهاي ندارند. شهرام كروات مشكي زده است و ركسانا هم يك شال مشكي بر سر كرده، گويا آنها هم بگي نگي ميدانند مخاطبان اين ورآبيشان حواسشان به چيست؛ زياد با احساسات دينيشان شوخي نميكنند. Video هم خبري نيست،ماكزيمم مي توانيم صداي چه همراه با ناله خواننده مرحومه را بشنوي.
در و ديوارهاي شهر را كه نگو.
بيلبوردهاي 3در5 متري، مثل تراكتهاي زمان تبليغات انتخابات، همه جاي شهر را فرش كردهاند.
هيات محبين ... مجلس عزاداري ده شب .... بانواي گرم ...
يك دهه عزاداري با حضورمداح اهل بيت .... از تهران
شورو عزا از12شب تا 4صبح هيات...
بيشتر به تبليغات كنسرتهاي خوانندههاي پاپ مي خورد تاروضه امام حسين!
و جالب انتخاب جوانان ماست كه روضه ها را از روي مداحهايشان ميشناسند و انتخاب ميكنند نه سخنرانشان !

افشين، با اون موهاي غرق ژلش نميداني شبها وسط صف سينهزنها چه محكم بر سرو سينه اش مي كوبد.دخترهاي محله آخر دسته عزاداران اشك مي ريزند و زير چشمي حركات پسرهاي محله را زير نظر دارند.
ثريا به رويا پز ميدهد كه "ببين بيژن چقدر قشنگ عزاداري ميكنه" و رويا سهيل رانشان ميدهد كه هميشه در بخش تداركات مراسم فعال است.
ديگر از آن آرايشهاي غليظ خبري نيست، همه سروسنگين شدهاند،گرچه هنوز هم سروگوششان ميجنبد! آزيتا پذيرايي چاي و شربت را انجام ميدهد، كتي با دوستانش در تداركات شام است و پريوش، پريوش كه در محله به ... معروف بود، چادر مشكياي به سركرده و بدجور گريه ميكند.
همهشان احساس ميكنند كسي در همين نزديكيهاست، محله حالوهواي خاصي پيدا كرده است.
خلاصه دسته محله ها اون ور آب در اين دهه بدجوري معروف است.
بچههايي كه همه شب بيستبار نظر و مير را متر ميكردند، اين ده روز حتي يك بار پايشان را آنجا نگذاشتهاند. نمي دانم سرش چيست،
اما اينجا آنقدر كار هست كه ديگر وقت آزادي برايشان نميماند،
گويا اسيرند اما اين بار اسير يك عشق ،
اسير عشق اما نه از آن عشقهاي معمولي،
عشقي ده روزه كه همه را از ديگر معشوقهايشان باز ميكند،
آنقدرقوي است كه هيچ چيز جلودارش نيست.
گويا دستگاه امام حسين مختصات خاص خودش رادارد، آنقدر وسيع است كه حتي من هم در آن جا مي شوم، گرچه يكبار هم در اين بيست سال،دهه محرم از خانه بيرون نرفتهام و ظهرهاي روز نهم و دهم از پنجره رو به كوچه دسته را ميبينم، اما فكر ميكنم اين دستگاه حتي من را هم در خود حل كرده.
« كلنا سفن النجاة لكن سفينة الحسين اوسع و اسرع »
درست نميدانم يعني چه، از همان راهنمايي هم عربيام ضعيف بود، اما چيزي در خود كلامش بود كه بر دلم نشت.
پي نوشت
اين مطلب برميگردد به محرم دوسال پيش، ارديبهشت هشتادوپنج در دومین جشنواره مطبوعات اصفهان
همراه با « نسل جديد گيج » بعنوان اثر برتر « جوانان و مطبوعات » شناخته شد.
دوست داشتم بازهم اديتش كنم، اما دلم نيامد، با اينكه ميدانم قلمش احتياج دارد به ويرايش.
جدا نميتوانم درك كنم كه كشتي حسين وسيعتر از همه است،
ميدانم دستگاهش مختصات خاص خود را دارد، ميبينم،
حس ميكنم اما نميتوانم دركش كنم چگونه...
سوال : تو براي چه گريه ميكني؟ حسين، ابوالفضل، شجاعت، مظلوميت، زينب، مصيبت، عشق ويا براي خودت؟