ای مرد واقعاً از جنس مردم
با همان شيوه زندگي و همان شيوه استدلال
دوست‌دار حماسه و شور و افشا
پُركار و ساده و پاك و پراشتباه
ديگر دوستت ندارم
فقط همين

 

تمام ۹۰دقيقه را راه مي‌رفتم، تمامش را
گاهي دست‌هايم را دو وَر صورتم مي‌گذاشتم، گاهي پشت سرم و گاه روي صورتم
ضربان قلبم گمانم از ۱۲۰هم گذشته بود
تا صبح نتوانستم بخوابم، بعد دو ساعتي بحث، از بعضي بچه‌ها خبرهاي شهرهاي مختلف و خيابان‌ها را گرفتم، سايت‌ها را سر زدم، همه‌اش با هم شد ۳ونيم بامداد
به زور نشستم يك اپيزود ديگر از LOST را ديدم، نيمه رهايش كردم، دوباره سايت‌ها را بالا و پايين كردم تا بالاخره صداي اذان بلند شد؛ نمازم را خواندم، تفألي به قرآن زدم:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ... اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ
اى آنان‌كه ايمان آورده‏ايد دورى گزينيد از بسيارى پنداشت‌ها زيرا پاره‏اى از گمان‌ها گناه است ... پس بترسيد از خدا، هماناكه خدا توبه‌پذير و مهربان‌ست (سوره حجرات آيه۱۲)

باورم نمي‌شد، يكّه خوردم؛ پيامك سحرگاهانه‌ام را فرستادم و خوابيدم
به اميد اينكه كاش ظهر كه بيدار مي‌شوم همه‌چيز خواب بوده باشد!

ديگر دوستت ندارم، فقط همينچهارشنبه هر چه بود و هرچه شد
من ديگر تو را رئيس‌جمهور مكتبي نمي‌خوانم
اگر برايم شجاع باشي و كله‌شق، اگر محبوب ضد امپرياليست‌ها باشي و ملت، اگر ۲۴ساعت شبانه‌روزت را هم كار كني
حتي اگر ۲۲خرداد۸۸ هم به تو رأي دهم
حداقلش اين‌ست كه ديگر محبوب من نيستي
مي‌دانم به اين‌جايت رسيده بود؛ قبول دارم ۴سال هرچه كه لياقت خودشان بود، نثار تو كردند؛ احترام تو كه هيچ، ۱۷ميليون رأي‌دهنده به تو و ملت ايران را هم نگاه نداشتند؛ مي‌دانم اگر بجاي تو بودم ذره‌اي هم نمي‌توانستم اين همه هجمه را  تحمل كنم
اما
تو رئيس‌جمهور بودي، مي‌فهمي يا نه!؟

تهمت‌هايت به هاشمي را بپاي شجاعتت گذاشتم، به‌پاي حرف‌هاي خفته يك نسل، بهايي كه نظام بايد مي‌پرداخت به سبب مصلحت‌اندشي بيهوده‌اش، فداكردن حق به پاي چند نفر.
راستي چندسال از دستور آقا براي مبارزه با مفاسد مي‌گذرد؟

اما آن لحظه رو كردن مثلا مدرك زهرا رهنورد را چه كنم؟
يادت هست وقتت تمام شد، گفتي: «... بگم، بـــگـــم، ... باشه براي دور بعد » برق چشمان و نيش‌خندت را خودت نديدي!
دستم را روي صورتم گرفتم و داد زدم:  « نــــــــــــــــه »
برايت دعا كردم، پيش خدا شرط كردم كه اگر دوستت دارد اين فرصت را به تو ندهد؛ ده دقيقه آخر هم تمام شد، داشت باورم مي‌شد كه دوستت دارد؛ همان لحظه، گفتي : « ... فقط يك جمله، اين خانم را ... » واي خداي من!

۱۲دقيقه پاياني را ميرحسين به‌نفع خود تمام كرد، تمام جواب‌هاي نداده به سوال‌هاي تو را فقط و فقط به‌سبب بي‌خردي تو كه مساله را شخصي كردي و گندزدي؛ به نفع خود و هاشمي، آن‌هم با اخلاق‌مداري و صداقت پيشه‌گي تمام كرد!

خرافه‌گرایی، سطحی‌نگری، خیال‌پردازی، غير عادي و غيره منتظره، ديکتاتور،  معاون اجرايي پرونده‌ساز،  مديريت هيجاني بي ثبات، نمايشي و شعاري، خودمحوري و قانون‌گريزي، روزمرگي و سطحي‌نگري‌ها، مردم را خوارکردن و براي يک نامه به دنبال ماشين خود کشيدن
اين‌ها فقط سيل توهين‌هاي همان ۱۲دقيقه پاياني بود، گذشته از تمام اين ۴سال، حالا شده‌اند آقاي اخلاق و پاك‌دامني!
وهمه‌اش بخاطر بي‌تدبيري و بهتر بگويم بي‌اخلاقي توست

دوتا تئوري داشتم
تمام شب را روي  آنها و البته سومي كه اتفاق ‌افتاد فكر مي‌كردم
ميرحسين، كروبي، رضايي به سبب اهانت و بي‌اخلاقي هرسه باهم انصراف مي‌دهند
طبق قانون، انتخابات دو هفته عقب مي‌افتد تا يك كانديداي ديگر بيايد
وآن‌جاست كه هاشمي وارد گود مي‌شود و يا حتي خاتمي!
به‌نظرم مسخره است؛ روي تئوري دوم كار كردم
فردا آقا زير پــِل احمدي‌نژاد را مي‌زند، به سبب عدم رعايت اخلاق و چارچوب‌ها نظام، عدم صلاحيت‌اش را اعلام مي‌كند؛ هاشمي استوانه نظام است.
اما اين يكي مسخره‌تر است.
صبح ۱۴خرداد همان تئوري سوم اتفاق مي‌افتد، يكي به نعل يكي به ميخ، بنده خدا ره‌بر

كلي پست انتخاباتي داشتم
از تحريمي‌‌ها حرف زدن و حق آنها براي رأي ندادن / مقايسه ميرحسين و احمدي‌نژاد / هفت نكته براي رأي دادن به ميرحسين! تا آخرين مطلبي‌كه ميرحسين اصول‌گراتر از آن است كه كوچولوهاي دهه شصت نديده امروز براي او دست‌بند سبز، دست مي‌كنند.
اما همگي به باد رفت، مهم نيست
يك كلمه هم نخواهم نوشت
براي كي؟ براي تو؟ براي چه؟