هفتمين مرد يا بازهم ششم (2)

 

شما فكر مي‌كنيد، كي از روي كي تقليد كرده!؟

راست بالا : مهدي كروبي و غلام‌حسين كرباسچي در انتخابات۸۸
راست پايين : محمود احمدي‌نژاد در انتخابات۸۴
چپ : باراك اوباما در انتخابات 2008 ايالات متحده

بعد از حمايت محمود دولت‌آبادي از ميرحسين و انتقادش از سروش و انقلاب فرهنگي
پاسخ عبدالكريم سروش را حتما بخوانيد  +
«...
خبر آوردند خفته‌اي است در غاري نزديك دولت‌آباد كه پس از ۳۰سال ناگهان بي‌خواب شده و دست و رو نشسته به پشت ميز خطابه پرتاب شده و به حيا و ادب پشت كرده و صدا درشت كرده و با سخافت و شناعت از معلمي به نام عبدالكريم سروش سخن رانده و او را شيخ انقلاب فرهنگي خوانده و دروغ در دغل كرده و متكبرانه با حق جدل كرده است و اين همه عقده‌گشايي و ناخجستگي در مجلسي به نام و حمايت از مير حسين موسوي
...»
من عاشق چنين بيانيه‌هايي‌ام! مسجع، ثليث، كوبنده و غني!

محسن‌ مخملباف هم از ميرحسين حمايت نموده
متن اعلام حمايت او هم خواندني‌ست +
«...
یاد روزی افتادم در دوره انتخابات آقای خاتمی. ما چندتا مسافر درون یک تاکسی نشسته بودیم و بحث انتخابات خیلی داغ بود و راننده که جوانی بود و به نظر می‌آمد تازه گواهینامه گرفته، هیجان زده بود و از خوشحالیِ گواهینامه‌ای که گرفته بود، بین مسافرها شیرینی پخش می‌کرد. اما بی‌اعتنا به قوانین، با یک غرور زیاد، به شکل خطرناکی رانندگی می‌کرد که نگو و نبین. مسافرها هم بی‌خبر از خطر، سرگرم بحث داغ انتخابات بودند. در بین مسافران زنی بود که می‌گفت:
من رای نمی‌دهم و برایم فرقی نمی‌کند که چه کسی بر سر کار بیاید. من زندگی خودم را می‌کنم.
در همین لحظه ماشین تصادف کرد و سر من و این خانم به شیشه خورد. و هر دو از درد سرمان را گرفتیم. آن خانم که وضعش از من بهتر بود، شروع کرد بر سر راننده جوان فریاد زدن
من کمی که دردم آرام شد و خون سرم را که پاک کردم، گفتم: خانوم شما که از تجربیات درس می‌گیرین، لطفا در انتخابات شرکت کنین و به کسی که فکر می‌کنین حتی یک کمی بهتره رای بدین، و نذارین ماشین مملکت به دست یک راننده‌ای که ناشیه و تجربه نداره و قوانین رو رعایت نمی‌کنه بیفته، و زندگی من و شما و ۷۰میلیون ایرونی دیگه رو به خطر بندازه

...»

بنده خدا، محسن‌خان نگفته‌اند در اين تاكسي چه‌جوري نشسته‌ بودند كه
 موقع تصادف دو نفر، ايشون و آن خانم، هم‌زمان سرشان به شيشه برخورد كرده!
تازه يادشون نبوده كه سال۷۶ و زمان انتخابات آقاي خاتمي
 مملكت ما ۷۰ميليون جمعيت نداشته است!

 

BooKs، من و اميد


نيم‌ساعت به ۹ مانده، جمعيت چنان مي‌آيد كه گويا نمي‌دانند ۱۰ شروع ماجراست
منتظرم غرفه امانات باز كند كه پسري كنارم مي‌نشيند
- مي‌دوني اينجا نزديك كجاست؟
- پاركينگ (نقشه را از كيف‌ام در مي‌آورم)  ورودي قنبرزاده
موبايلش را بر مي‌دارد
- پس كجايي تو؟ من كنار پاركينگ قنبرزاده‌ام. من! نه، تو بگو چي پوشيدي؟ من اول مي‌خوام ببينمت، روشن يا تيره؟ چي؟ مانتو سفيد؟ توكه سفيد نداشتي!
مردم را نگاه مي‌كنم: عاشقان كتاب، كتاب‌خوانان، دوست‌‌ها و دست‌ها، بچه‌ها و مامان‌ها، دختر و پسرها، دوست‌داران كتابخانه‌هاي خوشگل، عاشقان تفريح و البته كتاب هم هست اينجا!
موبايلش زنگ مي‌خورد
- من! گفتم كه من مي‌خوام ... خوب باشه، يه سوئي‌شرت خاكستري، آهان ديدمت، دستت رو شكمته آره!
هم‌چنان‌ حرف مي‌زند نگاهي به‌من مي‌كند و سري تكان مي‌دهد، مثلا خداحافظي، شايدم تشكر

Me & Omid - Tehran Book Exhibition - Photo by Khezrخسته بودم، بعد گشت‌زدن توي ۳۰وخرده‌اي راهرو نشسته بودم روي نيمكت
مردي كمي آن‌طرف‌تر با موبايل‌اش ور مي‌رود، گويا خط نمي‌دهد، ريش دارد و چند كتاب كت‌وكلفت زير بغلش
- مرده‌شورشون را ببرن با اين نمايشگاه‌شون
- چرا (في‌الفور پاسخش را مي‌دهم كه غافل‌گيرش كنم)
- چرا!؟ صد رحمت به اوون نمايشگاه بين‌المللي، چيه اين خراب شده
- به نظر من كه اين‌جا خيلي بهتره، هم از لحاظ تجمع غرفه‌ها و هم از لحاظ مترو و دسترسي به مصلي
- آره! همش كاره اين مرتيكه عوضي‌ست، ك...ه نمي‌خواست اونجا مترو بزنه، ورداشت نمايشگاه را اورد اين‌جا
نمي‌دانم چي جوابش را بدهم، غرق استدلالش هستم كه مي‌گويد:
- عوضي‌تر از اين احمدي‌نژاد مي‌شناسي؟
تا مي‌آيم بگويم آره مثلا ...
اخلاق انتخاباتي‌ام گل مي‌كند و حرف‌ام را مي‌خورم؛ بالاخره موبايلش خط مي‌دهد و موفق مي‌شود باطرفش صحبت كند
- حاج‌آقا بخرم جلد ۱۱و۱۲اش را؟ تازه اومده‌ها

لهجه‌اش خاص است، گردن‌بندي نقره‌اي زير يقه چند دگمه بازش خودنمايي مي‌كند، انگار نه انگار صف هست و این همه آدم منتظر
- اين البرز را كجا مي‌تونم پيدا كنم؟
- يكم صبر كنين (اين‌را دخترک اطلاع‌رسان جواب مي‌دهد)
- باشه عزيزم، چشم دخترم
اما انگار آشوب است، يكي بهش مي‌گويد همين شبستان اما نمي‌فهمد، برايش توضيح مي‌دهم:
- اين سالن روبرو اسم‌اش شبستان‌ست، تمام ناشران اونجاند، طبق حروف الفبا، برين بگردين، نشر البرز، حرف نون يا حرف الف
- هان! خيلي ممنون پسرم، اصفاني هستي هان؟ آره منم مال جلفام!
لبخندي مي‌زند و مي‌رود

 

۱۰ساعتي گشت و گذار، تنهاي تنها ميان اين‌همه تن
همه‌اش اين سوال در سلول‌هاي مغزم اين‌ور آن‌ور مي‌رفت كه
چرا ما هيچ مراسم تفريحي نداريم كه حاصلش شود اين؟


 

ای امید جان بیداران

 

چند سالي مي‌شد، فكر كنم حداقل ۴،۳سال
سال‌هايي كه پس از نوروزش، ارديبهشت ديگر رنگ تابستان گرفته بود
خرداد كه جاي خود دارد، چسبيده‌است بدان و حرجي نيستش
اما اين اردي‌بهشت
هيچ نشاني‌نداشت از بهشت
چنان گرم و سوزان كه همه مي‌گفتند خدا به داد رسد تابستان
اما امسال، تقريبا تمام اين بيست روز گذشته از آن
يا ابر بوده است يا باد
گاهي آفتاب و لحظه‌اي تگرگ
يا طوفان يا رگبار
و چه‌قدر زيباست اين صداي نم‌نم باران بهاري
تند، گذرا و شاداب
غيرقابل پيش‌بيني

رنگ این شب‌‌های وحشت را تواند شست آیا از دل یاران ؟

هر زمانی که فرو می‌بارد از حد بیش
ریشه در من می‌دواند پرسشی پی‌گیر با تشویش

رنگ این شب‌‌های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟

چشم‌ها و چشمه‌ها خشکند
روشنی‌ها محو در تاریکی دل‌تنگ
هم‌چنان که نام‌ها در ننگ
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد

آه باران!
ای امیدجان بیداران
بر پلیدی‌‌ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد ، چیره خواهی شد؟

 

 شعر از فريدون مشيري با نواي محمدرضا شجريان از اینجا بشنويد

 

هفتمين مرد يا بازهم ششم (1)


تاريخ فراموش مي‌شود گاهي!؟

خرداد، ماه ترانه‌سرايي ماست                                   تا بهار يك زمستان باقيست
خاتمي ، معين ، ميرحسين ، هاشمي
راست بالا : سخنراني هاشمي رفسنجاني، خردادماه ۸۴، دانشگاه تهران
راست پايين : حاميان مصطفي معين، تهران، ۹مين انتخابات رياست‌جمهوري
چپ : سومین همايش موج سوم، حاميان خاتمي و موسوي، ارديبهشت ۸۸، سالن برج ميلاد تهران

اين پست‌هاي «هفتمين مرد يا بازهم ششم» ادامه خواهد داشت...
طبيعي‌ست كه كمي اين‌جا سياسي شود اين‌روزها، پس خرده نگيريد، قول مي‌دهم فقط كمي!
عكس‌هاي كامل سومين همايش موج سوم را از اين‌جا و اين‌جا ببينيد
مهندس میرحسین موسوی متولد ۱۳۲۰ شهر خامنه را در ورژن قديمي و جديد بيشتر ببينيد

 

Bye Bye ASIA

اصلا مهم نيست كه آخرين بازي ليگ، درحالي‌كه يك تساوي مي‌خواهي، ۴ گل بخوري و جام را پيش‌كش كني به آبي‌هاي پايتخت
و يا درست در بازي آخر ليگ، پس از ۳۴بازي، سرانجام جام قهرماني را در دقايق تلف‌شده ۷تايي، تقديم كني به قرمزهاي پايتخت حتي با گل يك اصفهاني

اين مهم است كه همه بسيج شوند كه تو برنده نشوي
درست مثل سوم تير۸۴، جايي كه همه متحد شده بودند كه اختناق و وحشت دامان جامعه ايران را نگيرد، حتي همين اصول‌گراياني كه حالا به تقلا افتاده‌اند براي حمايت از پرزيدنت فعلي.
حالا يك‌بار مثل ۳تير مي‌شود و يك‌بار مثل ۶ارديبهشت۸۸ و يا فينال ليگ برتر پارسال نمي‌شود

و اين يعني اينكه تو مهم شده‌اي
همه با هم، از آن صداوسيماي بي‌طرف مخاطب‌محورش گرفته تا ۱۰۰هزار طرف‌دار درون‌ ورزشگاه و ۶۰ميليون عاشق بيرون ورزشگاه {باز خوبه ۱۰ميليون تخفيف دادند!} و حتي مردم خوزستان و فوتبال پاك!
حالا شعار مؤدبانه ورزشگاه شده است: پرسپوليس سرور سپاهانه
و دوست‌داشتني‌ترش براي پايتخت‌نشينان : تهران عروسيه، اصفان ...سوزيه!
خوب توقع بيشتر از بهترين تماشاگرهاي دنيا نيست، ولو تيم‌ محبوب‌شان جلو باشد و برنده
وگرنه شعور و ادبيات‌شان مي‌رسيد در همان سطح استقلالي‌ها و قضاياي حاجي مايلي‌.

خداحافظي سپاهان با آسيا پس از پنج دوره حضور

اما همه اين‌ها تا وقتي‌ست كه خودمان، خودمان را باور داريم
آقاي ساكت با شمائيم، شما كه انگ صنعتي بودن و پول‌دار بودن را يدك مي‌كشيد
آوردن فيرات كه خودش معلوم نبود باچه رابطه و ضابطه‌اي كمك علي‌آقا شده بود، گذاردن چرخابي بومي و غيرحرفه‌اي كه بقول خودش اداره كردن تيم فوتبال مدرسه‌اش برايش مهم‌تر بود و بعدش آوردن فرهاد‌خان.
مگر هادي اصغري، احمد جمشيديان، جعفرپور، پاپي و محمود كريمي را نداشتيم كه شماره33 قدم‌رنجه فرمودند و همراه فرهادخان تيم‌مان را مزين! همين بهترين گل‌زن تاريخ باشگاه را مي‌گويم كه سال‌هاست در فراغ سرخ‌آبي‌ها مي‌سوزد و نمي‌رسد.
وحالا شومائي كه پنج دوره از هفت دوره Asia Champions League را بوده‌اي، بايد بنشيني و بيانديشي براي بعد و البته از راه دور با آسيا باي‌باي كني

شكر خدا كه پاكي فوتبال‌مان با قهرماني آبي‌ها در ليگ ثابت شد و ان‌شاءالله با قهرماني قرمزها در جام حذفي ثابت‌تر
حالا فقط مي‌ماند ياوه‌گويي‌هاي حاجي مايلي، بيانيه‌هايش و شعارهاي يك‌كمي بداخلاقانه ورزش‌گاه‌ها؛ دومي كه هيچ اما اولي را بايد خفه كرد
پس به اميد فوتبال پاك‌تر تر ...

پي‌نوشت
اين‌ها را دقايق پاياني بازي جام حذفي پرسپوليس-سپاهان مي‌نويسم، درحاليكه نيمه اولش را خواب بودم و نيمه دوم را تايپ مي‌كردم و گاه‌گاهي مي‌شنيدم.
خواهشمندم آن دوستاني كه ناسيوناليستي بودن (البت در ورژن شهرستاني) ما را عيب مي‌نهند، بروند يك‌كمي بازي‌هاي ليگ برتر انگلستان را ببينند تا بفهمند تيم قعر جدولي‌شان چقدر طرف‌دار دارد حتي جلوي پرطرف‌دارترين تيم جهان.
همان‌قدر كه فوتبال ملي يك عاملي‌ست براي وحدت، خوشي جمعي و غرور ملي؛ ورژن شهرستاني‌اش هم، همين‌گونه است و نه فقط براي شهرستان تهران!
حيف‌ام آمد اين‌همه از سپاهان و گنده‌كاري‌هاي كاظمي و خطيبي بنويسم و از مربي‌اي كه تيم‌ جوان‌اش را نايب قهرمان كرد هيچ نگويم و تشكر نكنم.
منصور ابراهيم‌زاده، متشكريم حتي اگر در بازي آخر چهارتا بخوري؛ بخاطر بازي‌هاي خوب و روانت كه همه پشت سر ناكامي‌هاي قرمزها و قصه تباني و فوتبال پاك و قهرماني آبي‌ها گم شد.


 

عاشق SMSهاي شبانه


قديم‌ها كه بچه بوديم، معلم‌هاي اخلاق‌مان توصيه‌مان مي‌كردند که : قبل از خواب چند دقيقه‌اي حساب و كتاب كارهاي روز گذشته‌يتان را بكنيد، ببينيد چه كاره بوده‌ايد و ...
و حديثي براي محكم‌كاري اتچ مي‌كردند كه :
حاسبوا أنفسكم قبل أن تُحاسبوا
حالا كه كمي بزرگ‌تر شده‌ايم (از لحاظ سني البت ولاغیر) و معلم‌هاي اخلاق‌مان در مخيله‌شان خطور هم نمي‌كرد، شاگردان‌شان گرفتار اين‌چنين ابزار پيچيده و بي‌دروپيكر ارتباطاتي باشند؛
اين هم‌راه شده است همان محاسب قبل خواب ما !

صفرنه‌يك‌سه‌يك‌صفر‌يك‌دوپنج‌نه‌دو

 اول inboxهاي روز گذشته را مرور مي‌كني
بعضي‌ها كه priorityاش پايين‌تر بوده و خوانده نشده را مي‌خواني
و بعدش آنهايي كه مهم‌ترند و Starدار، دوباره و گاهي چندباره
نوبت به Sent Messageها مي‌رسد، امروز چه‌كاره بوده‌اي
اين براي فلاني، اين جواب اون، درخواست از اين يكي، نه براي اون يكي
و آخرش New Message
نمي‌داني چقدر صفا دارد SMSهاي شبانه
خصوصا وقتي طرف‌ات جواب هم بدهد!
و چقدر دوست‌داشتني‌ست پيامك‌هايي كه اسم‌شان را گذاشته‌اي « اقتراح »
{ كلمه‌اش را از این پست فاطمه‌خانوم درياترين ياد گرفتم}
و اس‌ام‌اس‌هاي شبانه‌ي اقتراحي ديگه آخرش!
پيامك‌هايي كه لحظه‌اي،ثانيه‌اي و شايد بعضي وقت‌ها، روزها، مغز و دل آدم را گرفتار خود مي‌كند.
گرچه عيب اين ساعت smsبازي اين است كه از ده‌تا send تنها يكي دوتا receive داري، تازه اين غير دعاهاي خيري‌ست كه دريافت‌كنندگان خوش‌خواب، در حق‌ات مي‌كنند!

چيه! چرا اين‌جوري نگاه مي‌كني!؟
آدم نمي‌تونه در روزي كه جام را از سر بخشش، عين پارسال در بازي آخر، يك اصفهاني تقديم يك تهراني مي‌كنه وقتي‌كه امپراطور فراري با افتخار برگشته و آخر هفته دوباره سپاهان-پرسپوليسه تشنه جام، باهم بازي دارند و نزديك چهل-پنجاه روز مونده به انتخابات
حرف سياسي و فوتبالي نزنه
و از دل‌خوشي‌هاي كوچك شبانه‌اش بنويسه!!!


 

گنده باقالي، DurbanII و دوستان جديد

 

وقتي نگاهش مي‌كنم از خودم خجالت مي‌كشم، از تنبلي‌ام، از ثانيه ثانيه‌هايي كه از دستش داده‌ام؛ تقويم را مي‌گويم
درست يك دوازدهم سال هشتاد و هشت هم گذشت
و چقدر راحت گذشت

حاجي مايلي، نيامده رفت.
نمي‌دانم چرا هر وقت يكي از اين ۳را مي‌بينم ياد ۲تاي ديگرشان مي‌افتم
ممدمايلي،محموداحمدي،مسعودد ِ‌نمكي
شايد بخاط ميم‌هاي زياد نام و فاميل‌شان است
شايدهم بخاطر ريش‌هايشان!
اما يك‌چيز مشترك دارند آن‌هم فقط يك چيز است.

پرزيدنت ما باز هم خبرساز شد و اين‌بار در دوربان۲
حرف‌هاي ضد صهيونيستي‌يمان كه ۳۰سال بود تنها در يك‌ جمعه پاياني ماه رمضان فرياد زده مي‌شد و رسانه‌ها خارجي خيلي راحت سانسورش مي‌كردند در دل اروپا، در كنفرانسي براي محكوميت نژادپرستي، گفته شد.
حالا مهم نيست كه «بان کی‌مون» گفته باشد: «باعث تاسف عمیق است که تقاضای من برای نگاه به آینده‌ای متحد، مورد بی‌توجهی رئیس جمهوری ایران قرار گرفت.»

اين مهم است كه تحليل «حسين شريعت‌مداري» به واقعيت نپيوندد؛ مديرمسؤول كيهان قبل سفر احمدي‌نژاد به دوربان هشدار داده بود كه :
« مقصود از این اجلاس، بازنگری در بیانیه پایانی اجلاس «دوربان یک» است که در سال 2001 در دوربان آفریقای جنوبی تشکیل شده بود...
با توجه به آثار مثبت فراوانی که مواضع ضد صهیونیستی دکتر احمدی نژاد در افکار عمومی جهانیان داشته و دارد، بعید نیست یکی از اهداف اصلی در گستردن این دام خطرناک، انتقام از ایشان باشد و با حضور وی بیانیه ای صادر شود که در آن هولوکاست تاییده شده، رژیم صهیونیستی از جنایات وحشیانه تبرئه شده و مقاومت مردم مظلوم فلسطین محکوم شده باشد!! »

بايد تا ۳ارديبهشت صبر كنيم و ببينيم كه ما در پازل آنها بازي كرديم يا كلا بازي‌يشان را برهم زده‌ايم!

گروهبان قندلي ، پرزيدنت ، گيومه/شاهد ، دوربان ، حاجي مايلي

مربي تيم ملي‌يمان هم با آمدن و رفتنش از تيم ملي و آن بيانه‌هايش خبرساز شد.
مايلي‌كهن بيشتر از اينكه به دنبال كسب ثروت و شهرت باشد به‌دنبال موقعيتي مي‌گشت كه بتواند حرف بزند و سرمربي‌گري تيم‌ملي، بهترين موقعيت بود.
نود، ورزش از نگاه دو، ورزش و مردم و ده‌ها برنامه بي‌فايده و پر بيننده ورزشي همگي ۱۰روزی در اختيار مايلي‌كهن بودند تا رودررو با دوربين از علي دايي عذرخواهي كند، عقايد مذهبي و ديني‌اش را تسري دهد در شمايل و ظاهر بازيكنان ملي، از حيثيت ورزشي‌اش دفاع كند و بالاخره اينكه خبرساز شود و باز دعواي ديگري براه اندازد.
براي محمد مايلي‌كهن متاسف‌ام كه بعد ۵۰وخورده‌‌اي سال، تازه فهميده است كه فوتبال ما نجيب و پاك نيست و تماشاگرهاي ما همگي «نما» هستند ولو اينكه صبح تا شب، شب تا صبح در بوق‌هايمان فرياد بزنيم كه بهترين تماشاگران دنيا را داريم و فقط بعضي‌هاشان تماشاگرنمايند!
آقاي مايلي‌كهن! اخلاق و نجابت و پاكي مدت مديدي‌ست كه فراموش شده است و نه تنها در فوتبال و ورزش‌گاه‌هاي ما، نه در سياست ديني‌يمان و نه در رفتار روزمره‌يمان؛ حتي در دين سياست‌زده‌يمان!
پس سخت نگير و آرام باش
اين گنده باقالي و سلطان‌ و امپراطورها را بگذار به كار خود باشند و جمعي را مشغول خود سازند كه آن جمع شديدا محتاج سركار گذاشته شدن‌ هستند!

سومي از آن جمع يك‌چيز مشترك دار، بماند براي پست بعدي
بيانيه دوم مايلي‌كهن را حتما بخوانيد، چقدر ياد ساده‌دلي جوان روزنامه‌نگاري مي‌افتم كه مي‌خواست با نامه‌اي اصلاحي راه بياندازد در سيستمي!
دوستان جديدي در راه‌اند و اين هم هيچ ربطي به قالب‌هاي منحصر بفردشان ندارد!
شاهد بياورم..؟/ گيومه / غ...گ...
سومي اين سه دوست هم بماند براي بعد!


پي‌نوشت
بازگشت امپراطور باز هم سرآغاز همان داستان
آسان‌ترين انتخاب براي بي‌خاصيت‌ترين فدراسيون
خوش بحالت افشين‌خان!
اولين تجربه مربي‌گري‌، براي تيم‌ملي مردمي كه از دست‌شان فرار كردي!