تمام مي‌شود هيأت، اما...


درست مثل هيأت‌هاي درست‌وحسابي كه شب آخرشان مي‌خواهند خيمه را بياورند پايين
درست مثل همه هيأتي بروهايي كه تا هيأت تمام مي‌شود آن‌ها هم تمام مي‌شوند
درست مثل بچه‌هاي هيأت كه گريه مي‌كنند و چفت‌وبست داربست‌هاي هيأت را باز
درست مثل آن‌هايي كه چهارشب رفته‌اند هيأت و بعدش هيچي به هيچي
درست مثل آن‌هايي كه ...

تمام مي‌شود هيأت، اما تازه اول راه ماست
خواستيم جرعه بنوشيم از سبوهايي كه براي آخرين فرستاده‌اش پر شده بود
سي‌وچند سبو براي او، از بسته ۲۷تايي اول‌مان همه‌اش انتخاب شد جز دو آيه، همه نوشتند جز يكي؛ از بسته ۱۳تايي بعدي هم چهار آيه و چندتاهم ميهمان داشتيم، اضافه كنيدش ميهمان ويژه را
اما تازه اول راه است، بايد دوباره بخوانيم پست‌هاي بچه‌هاي هيأت را؛ اين‌بار دقيق، اين‌بار بگرديم و چيزي بجوريم و آويزه گوش‌مان كنيم؛ شايد كه، شايد كه ما هم مبعوث شويم...

نمي‌دانم شايد نپسنديد شما، اما به‌نظرم جالب است؛ مي‌خواهيم بهترين مطلب از ميان اين ۳۳پستي كه در اين سه-چهار روز هيات آپ شده را انتخاب كنيم، به دو دليل
يكي اينكه يه‌بار ديگه مطلب‌هامون را بخوانيم و اگه نكته‌اي از قلم انداختيم بياد آوريم
و دوم اينكه يك‌جورهايي از بهترين نويسنده هيأت تقدير كنيم، شايد مثلا هديه‌اي از طرف بچه‌هاي هيأت يا هر پيش‌نهاد خوبي كه شما بدهيد؛ حسن‌اش اين است‌كه انگيزه مضاعفي مي‌شود كه بر محتواي مطالب‌مان بيافزاييم؛ نه اينكه سر رفاقت شركت كنيم ويا عكس و طرح ساده و تك جمله و ترجمه آيه‌اي بنويسيم و بس!

:: واحه :: حوريب :: والسلام :: My Diaries :: پريزاد :: تشريك (مرتضي) :: گل‌صنم :: هواي تازه :: عطش‌شكن :: Ali.J :: گيومه :: چيبين :: يادداشت‌هاي يك بنده خدا :: جايي براي بودن :: محرمانه :: نشانه :: زير نور ماه :: حديث هجرت :: اين روزها كه مي‌گذرد :: هيچ و كوچ :: يونس در اقيانوس :: روزنامه‌نويس :: شطرنج ناتمام :: تسنيم :: نقطه سر خط :: تشريك (سيد ميثم) :: درون من :: تف سر بالا :: براي خاطر آيه‌ها :: عمو عباس :: تله‌پاتي :: چاي نبات :: نيم‌من :: هبوط :: نقش ::


سرتيترها و خلاصه پست‌هاي تمامي بچه‌هاي هــيـأت

سه انتخاب داريد، يك، دو ، سه
اولي ۳امتياز مي گيرد، دومي ۲امتياز، و سومي ۱ امتياز خواهد گرفت، آخرش جمع مي‌زنيم و بهترين را انتخاب مي‌كنيم. مسلما تائيد صلاحيت راي‌دهندگان هم به عهده هيأت سه‌نفره مراسم چهاردهم؛ ابراهيم، نسيم، صدرا خواهد بود

اما مطلب بايد وبلاگ‌پسند باشد چراكه هيأت وبلاگي بود
گرافيك و چينش مطالب را هم لحاظ كنيد
تيتر گيرا و جذاب  راهم همچنين
والبته مهم‌تر از همه محتوا و غناي مطلب

تمامي پست‌هاي بچه‌هاي هيأت را يك‌جا جمع كرده‌ام (روي لوگو هيات همين بالا كليك كنيد)
به اين خلاصه چند سطري‌اش كه ماحصل خوانش يك‌باره بنده بوده است اكتفا نكنيد؛ همه را بخوانيد دوباره و شايدهم چندباره
از بين اين سي پست {مطلب ميان‌دار و باني هيأت را انتخاب نكنيد} انتخاب بفرمائيد به شماره ۲،۱و۳
اگر در آزادانه‌بودن انتخابات شك نداريد ماهم قول مي‌دهيم بعدش نريزيم كف وبلاگ‌ستان وبا چوب و چماق نزنيم معترضين را!
پس بسم‌الله

 

در کدامین مرحله‌ی رسالت توايم؟

 

زمانی کنجکاو شدم تو را بیشتر بشناسم که مدعیان پیروی رسالتت را نسبت به تو کم‌اطلاع یافتم. آنان می‌گفتند تو سرمشق آنهایی و من آنها را متفرق، سرگشته و کم مشق می‌دیدم و زمانی کنجکاوتر شدم که در میان مدعیان سرمشقی‌ات بزرگانی را یافتم که در مورد تو ادعاهای بزرگی داشتند و خود امّا بی‌ادعا تحولات بزرگی را در خویش و جامعه رقم زده بودند.
وقتی به لذت امانتداری می‌اندیشیدم و از کم امین بودنم منزجر بودم، به شناخت تو که قبل از رسالتت امین می خواندندت، بیش از همه وقت کنجکاو شدم.
تو را بین همه‌ی تاریخ سازان، پرآوازه‌ی گمنام یافتم. مگر یک انسان چقدر می‌تواند لایه‌های جذابی داشته باشد که اینچنین نامش فراگیر عالم شود؟

عموماً در توصیف تو اثرات وجودت را بیشتر از ویژگی‌های خودت می‌شنیدم و لذا با شنیدن وصف ماندگاری‌هایت پرآوازه! و در توصیف سینه‌ی انشراح یافته‌ات گمنام! می‌دیدمت.
همه‌ی این کنجکاوی‌ها ونیز سرگشتگی‌هایم در شناخت تو موجب شد به فاصله‌ی خودم وبشریت با تو چنین که برایت می نویسم بنگرم:

مگر این نیست که خداوند در توصیف جایگاهت می‌فرماید:
لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه

پس آنچه از بعثت تا شهادت تو در طول ۲۳ سال رخ داده است، الگویی است برای بشریت از زمان ارتحالت به سوی ملکوت، تا پایان عمر بشریت.
می‌دانم ۲۳ سال رسالت را به دوش کشیدی امّا نمی‌دانم پس از تو چند سال بشریت از رسالت تو بهره خواهد برد تا به پایان عمرش برسد.

مراحل مختلفی که از بعثت تا شهادت طی فرمودی چنان نقش الگویی دارد که بشر ناگزیر است قدم به قدم و مرحله به مرحله این مراحل را طی کند. این سیر اگرچه لازم است مرحله به مرحله توسط سطح عمومی بشر طی شود امّا من و یا هریک از افراد بشر را مجبور نمی‌کند که نتوانیم از همه‌ی رسالت تو استفاده‌ی الگویی کنیم.
اگر بشر در دوران قبل از هجرت تو به سر ببرد، هریک از افراد بشر این اختیار را دارند که منفرد تصمیم بگیرند و مثنی یا فرادی قیامی کنند که خودشان را از این دوران نجات دهند و به مراحل کمالیِ بعد از هجرت برسانند و اینجاست که اصالت فرد در جامعه تجلی می‌کند و افراد ضمن ساخته شدن در جامعه می‌توانند جامعه را بسازند.

آنچه برای من مهم است این است که بدانم من و جامعه‌ی جهانی در کدامین مرحله‌ی رسالت تو به سر می‌بریم. تنها در این صورت است که توانسته‌ایم از اسوه بودن تو بهره ببریم.

امینا! عنایتی فرما تا خود، تو و جهان را بشناسم و در آنچه از تو می‌شناسم امانتداری نمایم، چنانکه از رسالت تا شهادتت چنان بهره ببرم که در بند و اسارتِ توقفگاه‌های جاهلیت ِپیشرفته‌ی بشر درجا نمانم.

شب قدرِ تو شبی است که آنچه باید می‌دانستی را یکجا از خدایت دریافت نمودی و برای من شب قدر تو معادل امامت مولا علی (بر او سلام) است تا قبل از غیبت. آنها آنچه بشر نیاز داشت را به طور فشرده، در قالب‌های متفاوت ارائه دادند.

* مبعث و بعثت تو همزمان با شنیدن پیام اقرأ زمانی رخ داد که بشریت قابلیت شنیدن پیام اقرأ را یافته بود و برای من بعثت تو معادل بعثت منتظرانی است که این قابلیت را توسط امامان آخر پیدا کرده بودند تا بتوانند از امام‌شان که در غیبت صغری به سر می‌بُرد بهره ببرند.

* اعلام دعوت عمومی تو و محاصره‌ی تو ویارانت در شعبِ ابیطالب از سخت‌ترین دوران‌های زندگی‌ات بود و برای من این دوران معادل آغاز غیبت کبری است.

*  مهاجر شدن بعضی یارانت به سوی مناطقی غیر از مکه، قبل از هجرتِ خودت شکل گرفت و برای من این دوران معادل قیام‌های کوچک و بزرگی است که قبل از ظهور در عالم رخ داد.

* تو مضطرّانه به دنبال مأمنی برای هجرت، طائف و یثرب را شناسایی می‌کردی و برای من این دوران معادل انقلاب اسلامی امام خمینی و حرکت های شیعیان در لبنان وعراق است.

* بسیاری از مسلمانان ممکن است به خود قیافه‌ی مسلمین پس از هجرت تو را بگیرند و من امّا جامعه‌ی بشریت را در دورانی معادل قبل از هجرت تو به نظاره نشته‌ام.

* تو هجرت نمودی و امام شدی. این زمان باشکوه معادل قیام قائم توست و ظهورش.

* تو غزوه‌ی بدر و احد را فرماندهی کردی و مهدی (بر او سلام) قیام‌های همچون بدر و احدی را فرماندهی خواهد کرد.

* تو خندق و خیبر را نشان‌مان داده‌ای و شیعیان به فرماندهی امام‌شان، یهودیانی که مخالف توسعه‌ی رسالت تو باشند را ریشه‌کن می‌کنند.

* تو در حجه الوداع امام پس از خود را معرفی فرمودی و این معادل رجعتی است که در زمان مهدی (بر او سلام) رخ خواهد داد.

* تو به لقاء الله پیوستی و عمر بشریت در این کره ی خاکی به اتمام خواهد رسید.

به قلم ميهمان ويژه هيأت « علي‌رضا دوستاني »
علي‌آقاي دوستاني از فرهنگيان معروف شهر اصفهان است كه كمتر كسي در شهر پيدا مي‌شود،
 عضو قديمي كانوني يا جلسه‌اي فرهنگي باشد و اسم‌شان را نشنيده باشد.
 مطالعه تخصصي‌شان در چندين سال اخير پيرامون پيام‌بر عظيم‌شأن اسلام متمركز بوده است.

آخرین سلاح


وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ۱
و هر زمان آياتى را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند چشم‌هاى آنها را مى‌بينى كه (از شوق) اشك مى‌ريزد بخاطر حقيقتى را كه دريافته‌اند، آنها مى‌گويند: پروردگارا ايمان آورديم، ما را با گواهان (وشاهدان حق) بنويس

آيه هشتاد و سه سوره مباركه مائده

مگر فرقي هم مي‌كند براي من؟
حال مي‌خواهد مسيحيان حبشي باشند كه جعفربن‌ابوطالب براي‌شان «مريم» خوانده و زار زار گريسته‌اند؛ يا راهب مسيحي‌ و ۳۰همراهش كه «يس» شنيده‌اند و ايمان آورده‌اند
و حال خدايي كه دارد با آخرين پيام‌برش در آخرين روزهاي عمرش حرف مي‌زند
تقدير مي‌كند از آنان و نهيب مي‌زند بر من مثلا شيعه
مگر فرقي مي‌كند براي من؟
من كه گوشم و زبان؛ فقط
مي‌خوانم، نمي‌فهمم / مي‌شنوم، نمي‌فهمم
تو بگو، اشك و ايمان و شوق كجاست؟

مي‌گفت۲ :
آدم خليفه تنهاي خدا
روي زمين است
امپراتوري كه گاهي بايد برگردد به
آخرين سلاحش
و سلاح او گريه‌ست

۱ آيه هشتادوسوم از سوره مباركه مائده
۲ فاضل نظري

هیأت شروع مي‌شود، ان‌شاءالله


اذا كان يَوْم القِيامَة
نادي مُناد ٍ مَن عَمِل عَمَلاً لِغَير الله
فَلْيَطلُب ثوابَه مِمَّن عَمِله لَهُ

هرگاه روز قيامت فرارسد، منادي فرياد برمي‌آورد:
هركس كاري براي غير خدا انجام داده‌، پاداش آن‌را از او طلب نمايد
«آخرين پيام‌آور او»

بيست‌هفت روايتي كه نيت كرده بوديم برايش بنويسيم، جدول‌اش كم‌كم تمام مي‌شود و از فردا شروع؛ انتخاب ۲۷آيه از ميان انبوه آيه‌هاي طلايي‌اي كه هركدام پر است از نكات و ظرايف ندانسته‌ي ما، گرچه سخت بود اما سخت‌ترش انتخاب شما بود از ميان اين ۲۷آيه
و به‌وضوح درميان كامنت‌هاي خصوصي و عمومي عيان بود اين دشواري!

حالا نوبت بسته سيزده‌تايي دوم‌ست، سيزده آيه‌اي با كمي فضاي متفاوت نسبت به دسته اول، آياتش هيجان‌انگيزترست و نقل‌وقول اطرافش بيش‌تر:

سوره علق آيه۱/سوره مزمل آيه۱و۲/سوره المدثر آيه۱و۲/سوره توبه آيه۱۲۸/سوره اعراف آيه۱۵۷/سوره احزاب آيه۵۶/سوره محمد آيه۱۹/سوره كهف آيه۱۱۰/سوره بقره آيه۲۱۴/سوره احزاب آيه۵۰/سوره نور آيه۵۴/سوره احزاب آيه۵۹/سوره تحريم آيه۱

متن متبرك آيات و ترجمه‌هايش را در پايين همان صفحه آورده‌ام
انتخاب روز آپ‌كردن آزادست براي دوستان دير رسيده كه ديگر هيچ‌گاه نگويند "و بازهم دير رسيدم!"
فقط لطف ‌كنيد بچه‌هاي هيأت را كه مطلع مي‌كنيد از انتخاب‌تان، مابين جمعه تا ۲شنبه مزين بفرماييد مرقومه خود را؛ همين

جمعه شنبه يك‌شنبه دوشنبه

آل‌عمران   آيه ۱۴۴
واحه

نساء   آيه ۶۹
حوريب

مائده   آيه ۹۹
والسلام

يونس   آيه ۹۹
My Diaries

آل‌عمران   آيه ۱۵۹
تشريك

نساء   آيه ۱۷۰
گل‌صنم

مائده   آيه ۶۷
هواي تازه

انفال   آيه ۲۷
عطش‌شكن

احزاب   آيه ۴۵
Ali.J

احزاب   آيه ۵۳
گيومه


نساء   آيه ۵۹
چيبين

نساء   آيه ۶۴
يادداشت‌هاي يك بنده خدا

مائده   آيه ۸۳
جايي براي بودن

انفال   آيه ۶۴
محرمانه

توبه   آيه ۶۱
نشانه

كهف   آيه ۶
زير نور ماه

حجرات   آيه ۲
حديث هجرت


آل‌عمران   آيه ۱۶۴
اين روزها كه مي‌گذرد

انفال   آيه ۲۴
هيچ و كوچ

نور   آيه ۶۳
يونس در اقيانوس

فرقان  آيه ۳۰
روزنامه‌نويس

شعراء   آيه ۳
شطرنج ناتمام

فتح    آيه ۲۹
تسنيم

محمد   آيه ۲
نقطه سر خط

گله ندارم كه ميان‌دار حق گله ندارد
اما وقتي آدم كامنتي مثل كامنت ::بیرون از حلقه:: و ::امين:: و ::هبوط:: را مي‌خواند، حتي كامنت بچه‌هايي كه تازه وارد هيأت شده‌اند و البته كامنت‌هاي خصوصي را گاهاً، كلي دلش شاد مي‌شود و دل‌گير كه چرا سطور نگاشته شده اول پست قبل به قلم باني هيأت مغفول مانده است و يك‌سالگي‌اش!
باز يادم رفت كه ميان‌دار حق گله ندارد
شرمنده

  

شايد زودتر مبعوث شویم...


"هیئت وبلاگی"؛ این تعبیر اولین‌بار برای خودمان هم جالب بود و عجیب و حتی مقداری خنده‌دار!
ولی‌ هم شرایط آدم‌ها عوض می‌شود و هم شرایط زمانه؛ هست زمان‌های که تنها باشی‌، تنها گذاشته باشندت یا حال صحبت‌کردن و سخنرانی‌ شنیدن نداشته باشی؛ با اینکه شدیداً حرف برای‌ زدن داری و سوال برای پرسیدن و اشتیاق برای یافتن بارقه‌ای از نور خدایی... و در زمانه ما این دنیای مجازی و رفیقان هرگز ندیده، خوب می‌توانند این نیاز‌ها را پاسخ دهند.

طرح از سيد داوود موسوي


این جور فضاهایی بود و این جور شرایطی، که جمعی‌ از ما را به فکر تشکیل یک "هیئت وبلاگی" انداخت.  جايی که قرار نیست دنبال کتری و پوش و داربست بگردی،يا ۳ماه زنگ‌زدن برای جور‌کردن سخنران و مداح. یک جمع عاشق می‌خواهد و پایه، که بنشینند و از خودشان مایه بگذارند وسط برای استفاده همه: یک جور تعاونی مجازی-‌معنوی! تازه با محدودیت وقت و مخاطب هم کمتر طرفی و می‌توانی‌ از گستره ابزار‌های دنیای مجازی بهره ببری: یک پاتوق شیک و امرزوی! اسمش را هم گذاشتیم "سبو" تا یادمان باشد که این‌ها همه جرعه‌هایی از آن دریای بی‌کران است و اینکه هر کس را کوزه بزرگ‌تر، سیرابی بیش‌تر...

یک سال پیش شروع کردیم، با ۱۲ وبلاگ در ۲۷ رجب به میان‌داری نفسانیات یک من، که برای شروع کار خیلی‌ خوبی در آمد. بعد جلسه دوم یک کار دقیقه نودی با ۱۰ وبلاگ در ۲۱ رمضان به میان‌داری حدیث هجرت. جلسه سوم هم دهه محرم بود با ۲۶ وبلاگ به میان‌داری نقش، یک هیئت باشکوه و مفصل با کلی‌ خوراک فکری و معنوی و حتی روضه خوانی آنلاین!

و حالا باز داریم به ۲۷ رجب نزدیک می‌شویم و به عبارتی اولین سال‌گرد تاسیس "هیئت وبلاگی سبو". ۲۷ رجب سال‌گرد بلوغ انسان و جشن تکلیف بشریت است؛ ما هم دوست داریم این روز را محور و مبدا هیئت خود کنیم، تا شاید ما - آدم‌های آخرالزمانی - هم زودتر مبعوث شویم.

 

اولش براي خودم هم سخت بود، اما شما سخت نگيريد
مي‌دانم اين همه تناقضات نوشتاري و تصويري «جايي براي بودن» جاي‌گاهي براي ميان‌داري هيأت نمي‌گذارد اما باري بر دوش است و نذري در پيش
شما كلام را بنگريد و نه من قال را
آن ابراهيم هجرت كرده اگر نبود باني اين هيأت و اگر نبود مديريت و برنامه‌ريزي نسيمي كه نقش مي‌زند، مسلما اين چهارمين مراسم هيات وبلاگي سبو پا نمي‌گرفت
هر هيأتي ميان‌دار دارد، ميان‌دارش گرچه آبرويي براي عرضه ندارد اما سخت مي‌كوشد تا با برگزاري هيأت، آبرويي براي خودش دست‌وپا كند و فرصتي براي مخاطبان جهت نفس كشيدن در يك فضاي پاك و اندكي انديشيدن
حال اوست كه بايد بطلبد و اذن دهد و شما هم‌راهي


بيست و هفت آيه انتخاب شده است، باور كنيد خيلي سخت بود، بين اين‌همه آيه ناز و محكم انتخاب‌كردن ۲۷تا، حتي اگر معيار داشته باشي كه محتوي "رسول" و "نبي" و "محمد" باشد باز هم سخت است
شايد سخت‌تر از انتخابي كه همه‌يمان بايد بكنيم و البته شايد بعضي‌ها كرده‌باشند آن انتخاب را!!!

قرار را بر اين دانسته‌ايم كه هيأت چهار روز برنامه داشته باشد، از جمعه ۲۶تير تا روز عيد مبعث، دوشنبه ۲۹تير، بر همين اساس آيات را تقسيم‌بندي كرديم

آيات در چهار دسته هفت‌تايي تقسيم شده‌است {باشه خودومون مي‌فهيم كه ۴*۷تا مي‌شود ۲۸تا، گرچه بعضي‌ها معتقدند دو دو تا مي‌شود ۱۰تا!؛ دسته اول آيات ۶تاست!}
هر دسته در يك‌روز ارائه مي‌شود؛ يعني ۶آيه در روز جمعه، ۷تا روز شنبه، ۷تا يك‌شنبه و بالاخره ۷تاي آخر دوشنبه روز عيد. اين تقسيم‌بندي براي اين صورت‌گرفته كه مطالب را بچه‌ها راحت‌تر بتوانند بخوانند و البته اندكي هم برنامه‌ريزي داشته باشيم!

پس شما خيلي با صبر و حوصله، ليست آيات را مي‌خوانيد، يك آيه را انتخاب مي‌كنيد و البته در هنگام انتخاب به روزي كه بايد آپ‌كنيد هم توجه مي‌فرماييد!

●  خوب حالا اصلا قراره چي نوشته بشه؟
آياتي كه انتخاب شده يك‌جورهايي مربوط است به حضرت رسول، البته نوع نگاه آيات متفاوت است
بعضي مخاطب را ايشان قرار داده، بعضي خداوند به پيام‌آورش پيام داده براي ما، بعضي امر كرده است بر ما و قس‌علي‌هذه...
شما يك آيه به دل‌تان مي‌نشيند و فكرتان را مشغول مي‌كند، اين بهترين چيز است؛ برداشت‌هاي خودمان را با هم درميان مي‌گذاريم در محوريت اين آيات تا به يك نتيجه خوب برسيم
ان‌شاءالله
حالا هركس قلمي را مي‌پسند و روشي را
شعر مي‌گذارد، تفسير از منابع مي‌گويد، خودش برداشت مي‌كند، طرح مي‌زند و عكس مي‌گذارد؛ اما آنچه مهم است اينست كه ما فكر كرده‌ايم در مورد مردي كه آخرين فرستاده بهترين دوست‌مان است و براي نجات و هدايت ما آمده است

●  اين هم لوگوي هيات است، نمي‌دانم هرچه دوست داريد اسمش را بگذاريد، استند، بنر، پرچم، نام‌واره، لوگو؛ خلاصه آن چيزيست كه مشخص مي‌كند ما قدم گذاشته‌ايم در هيأت وبلاگي سبو
كد جاوا را بايد بلافاصله بعد تگ بلاگ‌فا در قالب وبلاگ‌تان بگذاريد

ماحصلش مي‌شود مثل همين‌جا، آهان يكم اوون‌ور‌تر! سمت راست بالاي بالاي صفحه

با توجه به اين‌كه كمي نوشتن پيرامون آيات سخت است پيش‌بيني اوليه‌مان ۲۷ آيه بود به نيت ۲۷رجب، حالا استقبال زياد شد فكرش را كرده‌ايم شما نگران نباشيد!

● مي‌دانيم كه سخت است، اصولا فكر كردن سخت است و نوشتن از آن سخت‌تر اما ارزش‌مند
خصوصا وقتي همگي‌يمان باهم با يك محوريت فكر مي‌كنيم مسلما نتيجه‌اش ارزشمند خواهد بود
همه آيات در صفحه جداگانه‌اي آورده شده، جدول مراسم هيأت هم آن‌جاست، كامنت‌دوني اين پست هم منتظر انتخاب آيات شما

عزيزي مي‌گفت
نه اين‌كه مي‌آيم تا به تو برسم ... همين‌كه مي‌آيم، به تو مي‌رسم
پس بسم الله

 

فَاحْذَرْهُ ...

 

يَا ابْنَ آدَمَ
اِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ
يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ
فَاحْذَرْهُ

اى فرزند آدم !
آن‌گاه كه ديدي خداوند سبحان
نعمت‌هايش را پياپي بر تو سرازير مي‌كند و تو او را نافرماني
آگاه باش و بترس


امير و مولاي مؤمنين
حکمت ۲۵ نهج‌البلاغه

هذيان، Wacko Jacko و ياران امام

 

شروعش مهم نيست قمري باشد يا شمسي وياحتي ميلادي
وقتي حس‌اش مي‌كني كه دارد يك‌سال مي‌شود همان‌وقت، وقت‌اش است
حالا روي حساب‌ قمري‌ شده است موقعش و ۱۰-۱۱روز تا شمسي‌اش مانده باشد

تب داشتم
نمي‌دانم چند درجه؛ معلوم هم بود، آن كله كچل با آن آفتاب داغ،
آن دشداشه گشاد با آن باد كولرها كه مستقيم مي‌خورد بر فرق سر؛
تازه شانس آورده بودم نشكسته بود پوسته‌اش!
شب آخر بود
فردايش را هم داشتيم كامل و حتي تا سحر پس‌فردايش را،
اما گويي آن‌شب، حكم شب ِ كامل ِ آخر را داشت؛ اما مگر مي‌گذاشت آن تب و مگر گذاشت

درست در همان چند دقيقه كه كنارم بود
بياد تمام آن تك‌تك ثانيه‌هاي ۸سالي كه با هم بوديم
نمي‌دانم چرا من، بي‌خود و بي‌جهت فكر ‌كردم ديگر تمام شده است!
گويا بخاطر دعايي بود كه براي‌اش كرده بودم و شايد او برايم نكرده بود، شايد!

اما از همان روز و همان وقت و همان لحظه
در همان حال تب و همان مكان و خاك شريف
گويا مطمئن شده بودم؛ حالا چه فرق مي‌كند تا شهريور طول كشيد
تو بگو
اگر هذيان بود و ياوه‌گويي بيمار تب‌دار؛ پس چرا اتفاق افتاد؟ 

Wacko jacko

And It Doesn't Seem To Matter
And It Doesn't Seem Right
Cause The Will Has Brought No Fortune
Still I Cry Alone At Night
Don't You Judge Of My Composure
Cause I'm Lying To Myself

باز خدا روح اين مایکل را شاد كند كه اين‌قدر شرف داشت كه مرگ‌اش
تيتريك رسانه‌هاي جهان در طول اين يك‌هفته ۱۰روز را عوض كند
تيتر يكي كه چندين سال بود منتظرش بودند
و ياران امام براي‌شان انجام داده بودند

 

مرگ آرزوها يا مهرباني تو


سال گذشته
چون مسافر بوديم توفیق روزه‌اش را نداشتیم
عوضش چنين شبي ميهمان خاكِ ‌سراي مولا بوديم
و چه شبي بود
و امسال، با زبان روزه، گرفتار زرق و برق روزگار
مي‌گفت:
« تو زنده‌اي براي اينكه شاهد مرگ آرزوهايت باشي » *
راست مي‌گفت خدا !؟

شب آرزوها 

* علي شريعتي مزيناني
** جمله قصار عكس متعلق است به
.:گواه:.
     نمی‌دانی چقدر با اين كلام، عشق كردم اين شب‌ها

نمي‌دانم، با همه اين‌قدر مهرباني يا فقط با من!؟
ولي مي‌دانم، فقط تو، با من اين‌قدر مهرباني..