يك ساعت وقت اضافه!
تابحال حساب گذرِ ثانيههاي عمرت را داشتهاي؟ حالا ۳۶۰۰تا به آن اضافه كن، البت همين امشب فقط؛ ولي وقتي براي ميليون-ميليونهايش برنامه نداري و گذرش را تنها از روشني صبح و ظلمت شب، از بادهاي پاييزي و شكوفههاي بهاري و از عدد نوشته شده در سهجلدت ميفهمي، چه فرق ميكند؛ اين سههزار و ششصدتا هم روش!
الغرض اينكه به سبب فضاي رسانهاي سنگين روز قدس و تمهيدات عاقلانه حاكمان مبني بر پايينكشيدن فيتيله اينترنت ذغالي ايران آزاد در آغاز دهه علم و پيشرفت، پست فطرانه ما برای پنجمين مراسم هيأت وبلاگي سبو «ت» اش افتاد و شد پسفطرانه! {اشتباه نخوانيدها!}

طي اين دوسال رمضانيههايم كه نيمه ماه نگاشته شدند نه آخر ماه { ۲۵شهريور۸۷ * ۵مهر۸۶ } نگاهي بودند به سريالهاي سيما و اين آقاي ضرغام {با تلفط شيخ!} نزديك بود قاعده خطير « تاسه نشه بازي نشه » را به سبب حركتي كه منجر شده از ميوه ممنوعه و صاحبدلان برسيم به اين ۳ريالهاي۸۸اي، كلهپا كند و آسمان به زمين بيايد متعاقبش!
ولي باز خدا عوض دهد محمدحسين لطيفي را كه « نردبام آسمان »اش را رساند تا بعد افطار زياد به عبادت نگذرانيم و اندكي عيش كنيم!
ومن البته فقط عاشق صدايش بودم؛ خير! ويشكا؟ شبنم؟ ويس؟ آيبانو؟ نه بابا خجالت بكشيد! عاشق صداي وحيدخان جليلوند كه كل سريال را به اميد لب گشودن و سخن گفتناش ميديدم و با صدايش چه عشقی میكردم
كاشكي به دهانش مزه نكند و نشود بازيگر!
از ماه رمضان مگر ميشود حرف زد و نواي استادي كه امروز هي دوست دارد خودش، خودش را خشوخاشاك بنامد و خودش دستيدستي نه با صدا و هنرش بين بعضي عزيز كند و بين ديگراني غريب؛ نگفت و تشكر نكرد از شبكه ۱ و البته شبكه وزين استاني خودمان كه وقعي ننهادند به اعتراضاش و همچنان پخش كردند ربنايي كه ديگر متعلق به او نيست را
علي درستكار و « اين شبها »يش گرچه كوروش علياني را نداشت اما همراهي بود براي سفره افطار خصوصا در ماهي كه بازهم معجزه هزاره سوم، دستي بر آستين برده و يد بيضاي ديگري در آورده و همهرا، حتي دوستانش را مسحور كرده است با نام دكتري۵حرفي ر.ح.ي.م.ي
ومن ماندهام آن دوستاني كه ميگفتند اگر رئيسجمهور نباشد معاون اول رئيس هيئت دولت ميشود و خيلي مهم است و اين اسفنديار اسرائيلدوست و مرتبط با غيب، سايزش نيست اين پست؛ كجايند و چگونه توان هضم اين اعجاز جديد را دارند!
و البته ماه رمضان با احسانخان عليخاني كه حتي با تحمل اجرا و لحناش {كه البته امسال خيلي بهتر شده بود بعد شش سال} حيفام آمد كه چرا « ماه عسل » را نديدهام
خصوصا وقتي كه قسمت آخر و جمع ميهمانان طول ماه رمضانش را در روز فطر ديدم و نگاه متفاوت و قصههاي آدمها را شنیدم، حسرت خوردم
وجالب اينكه احسانخان در آيتم آخر ماهعسل وقتي داشت تشكر ميكرد از همه و گله ميكرد از عدهاي كه گويا دوستندارند ديگر او مجري باشد، كساني كه گفت همين الان هم در استوديو هستند! پيام بازرگاني شد و ماه عسل بيتيتراژ پاياني تمام و شايد هم عليخاني تمام!
دوست داشتيد اين وبلاگ تهيه كننده ماه عسل است « پيام ابراهيمپور » و البته در «شازده كوچولو و اساستي » قسمتهايي از ماهعسل آمده است.
تمام شد، ميهماني تمام شد، حالا صاحبخانه ميهمانان را بيرون ميكند از خانه؟
پينوشت:
بروبچههاي هيأت هم به مناسبت عيد فطر در پنجمين مراسم هيأت وبلاگي سبو نوشتهاند؛ ليستاش را گرچه شيخ ديربهدير آپديت ميكند اما در انتهاي پست فطرانه خودش ميتوانيد ببينيد
:: چاي نبات :: حديث هجرت :: اين راه بينهايت :: عطش شکن :: براي ساكنان زمين :: چتر نجات :: مسك :: نفسانيات يك من :: گيومه :: زير نور ماه :: هیچ و کوچ :: يك نفر طلبه :: نون اول نامه :: تف سربالا :: یادداشتهاي يك بنده خدا :: براي خاطر آيهها :: آغاز در نهایت ::
بعد از اون چند روز اوضاع افتضاح اينترنت، هنوز هم گويا وبلاگهاي بلاگفا درست بالا نميآيد، خصوصا اينكه در وبلاگ مياندار اين مراسم هيأت، اصلا نميشود كامنت گذاشت!



