۱۵km تا ع ش ق
با پای دل قدم زدن آن هم کنار توباشد که خستگی بشود شرمسار تودر دفتر همیشهی من ثبت میشوداین لحظهها عزیزترین یادگار تو

با پای دل قدم زدن آن هم کنار توباشد که خستگی بشود شرمسار تودر دفتر همیشهی من ثبت میشوداین لحظهها عزیزترین یادگار تو

گنجشک میشود دلم
باز
توی دستهای تو

اینجا برای از تو نوشتن، فضا کم است  
وبلاگ برای از تو نوشتن، مرا کم است
بانویمن!
نه این که مرا حرف تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است
با اجازه از استاد محمدعلی بهمنی!

اولین روز از ماه بیستوسوم
امضا: صدرا مجد (از طرف)
رونوشت: حضرت حق (جهت درج در پرونده +لطف و عنایت ویژه)
پینوشت: ❤
برگرفته از کتاب «یک عاشقانه آرام» 
نادر ابراهیمی

:: هفده دیماه دومین سال عاشقانگیمان :: يك/يك/دو ::
آنچه تو گنجش، توهم میکنی
از توهم، گنج را گم میکنی
 کل قضیه خلاصهاش یک کلمه است: تو بگو کلید. بگو رمز؛ این قدر که میپیچونی پیچیده نیست، خداوند متعال رمزش رو تو یه کلمه به موسی علیه السلام فرمود. فرمود:
کل قضیه خلاصهاش یک کلمه است: تو بگو کلید. بگو رمز؛ این قدر که میپیچونی پیچیده نیست، خداوند متعال رمزش رو تو یه کلمه به موسی علیه السلام فرمود. فرمود: 
محبت واسه خاطر من، عداوت هم واسه خاطر من! 
اینکه فرمودن ولایت رمز قبولیه همهٔ اعماله یعنی همین؛ دوست داشتن واسهٔ خدا
یعنی هر کی رو خدا دوست داره، تو هم دوست داشته باشی؛ یعنی ترازوی دلت بشه خدا؛ محبت واسهٔ خدا، نه واسهٔ چشم و ابرو و خط و خال؛ حتی نه واسهٔ دل خودت، فقط واسهٔ خدا
اگه معیار و میزان محبت خدا باشه، اگه قدرم نبینی باز عمل میکنی. اگه ناسپاسی هم ببینی، باز عمل میکنی
اونهایی که تو رفاقت وسط کار کم مییارن واسه اینه که به خاطر خدا نکردن، اگر نه تو این وادی هر چی بیشتر مبتلا شی مقربتر میشی
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود
اون کیمیایی که همه دنبالش میگردن محبته! باقیش بیراهه است سنگ لاخه؛ حالا فهمیدی قربونت برم که چرا میگن:
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
 به بهانه پخش طلاومس از شبکه یک
دوست داشتین از اینجا دانلود کنید و بشنوید
ختم کلام حاج آقا رحیم، استاد اخلاق آقا سید
●●●
همه را نوشتم که بگم
                   نه، فریاد بزنم
جوری داد بزنم که فقط خودت بشنوی:
                                                     دوست ت دارم
                                                         خیلی ...
همین

درست شب نیمه شعبان سال گذشته
اولین نگاه یک بنده بود به خانه خالقاش
و سه دعایی که میگویند بیبروبرگرد برآورده میشود
حالا یک سال رد میشود وتو استجابت آن نگاه منی
...
چقدر نوشتن سخت است این موقعها
خدا بیامرزد نادر را که تمام حرفها را زده است در « یک عاشقانه آرام »ش (به نظرم حکم دعای مستحب مؤکد دارد بعد هر قامت بستن برای خدا برای همه عاشقان خواندن این کتاب) :
رسيدن
پله اول منارهييست كه بر اوج آن
اذان عاشقانه ميگويند.

در عشق جایی عظیم برای بداههنوازی هست
به شرط آنکه نواختن را بدانی
۱۰۰روز گذشت
و شد ۳رقمی
برگرفته از کتاب «یک عاشقانه آرام» 
نادر ابراهیمی

دل میدهی چه ساده
و دل ساده میبری
یک رمز عاشقانهای
یک جور دیگری
نودمین روز عاشقانگی
سال نود خورشیدی
شعر از «رقیه آزادنیا» 
کتاب «یک پلک سکوت»

 وسط این همه شلوغپلوغی
وسط این همه شلوغپلوغیاین سماور جوش استپس چرا میگفتی
دیگر این خاموش است!؟
باز لبخند بزن
قوری قلبت را
زودتر بند بزنتوی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعلهاش را کم کن
دستهایت
   سینی نقرهی نور
اشکهایم
   استکانهای بلور
کاش
استکانهایم را
توی سینیِ خودت میچیدی
کاشکی اشک مرا میدیدی
خندههایت قند است
چای هم آماده استچای با طعم خدابوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز
روز چهلام
چای با طعم خدا - عرفان نظرآهاری

هر لحظه ميگويم خدايا سپاس و باز ميترسم روزي صدايم كند ناسپاس
:: اول ربيع يكهزاروچهارصدوسيودو :: بيستونه يك يك ::