نوستالژي گل و گلشن IUT


گمانم خيلي از رفتارهاي‌مان عادتي‌ست، مثلا تمام ۴سال كارشناسي و ۲-۳سال بعدش كه رفت‌و‌آمدم زياد بود به IUT، به تعداد انگشتان دست هم نشد كه صبح به سرويس نرسم، يعني هر روز اين ۶-۷سال را هفت نشده از خانه مي‌زدم بيرون؛ از وقتيofficeمان آمد به فاصله ۵دقيقه‌اي با دوچرخه از منزل، گفتم واي خدا چقدر وقت save كردم، حداقل روزي ۹۰دقيقه!
اما اي دل غافل كه اين ساعت بيولوژيك ناجنس ما عادت كرد بطور ناخودآگاه و wake up اش شد ۸و۱۰دقيقه؛ يعني يك جوري تنظيم مي‌شود برنامه‌ام كه ۹ سر ِكار باشم !

دكتر محمد اسماعيل همدانی گلشن رئيس جديد دانشگاه صنعتي اصفهان بجاي دكتر قربانيترم پنج كه شد «بررسي سيستم‌هاي قدرت» را ۲ استاد ارائه ‌دادند، اكبر و گلشن؛ آخرش نفهميدم به سبب جور شدن برنامه بود كه با گلشن گرفتيم يا حس درس‌خوانيم گل كرد و استاد گلابي را انتخاب نكرديم! هرچه بود جلسه دوم-سوم يكي از بچه‌ها وقتي استاد روي‌اش به تابلو بود مزه‌اي انداخت، استاد همان‌طور (رو به تابلو) گفت: « آقاي سارنگ! چيزي فرمودين؟» وما مانديم دركف Voice Detection استاد!

قبل‌ترها بچه‌ها مي‌گفتند ۵ دقيقه آخر كلاسش را مي‌گذارد به چند كلام از نهج البلاغه، گرچه بين استادهاي برق اين‌گونه رفتار عجيب غريب بود اما اون ترم كه نشد آن‌گونه!

اما آن‌چه استاد ما را كرده بود استاد، سخت‌گيري‌اش بود در درس و نمره! خصوصا براي بچه‌ مذهبي‌ها ! شخصا وقتي طبق معمول ميان‌ترمم خوب نشده بود و رفته بودم اتاقش، كلي گله كرد كه « چرا درست درس نمي‌خوني، ديدمت اون‌بار توي اون جلسه كه داشتي كارهاش را مي‌كردي، اولويت اول درس، بعد كارهاي جنبي و همايش و جلسه! »
و البته ما هم جبران كرديم به لطف خدا در پايان ترم.

اما همه اين‌ها يك‌طرف و هفتمين دوره انتخابات مجلس-اسفند۸۲  طرف ديگر
از سال۸۱ و پيروزي غيرمنتظره بچه‌هايي با نام « خانه دوست كجاست؟ » در انتخابات دوره دوم شوراها تا اين انتخابات كلي بحث و جدل در اصفهان هميشه مزخرف از لحاظ سياسي، شكل گرفت مابين سنتي‌هايي كه گمان مي‌كردند پيروزي قبلي علت رويگرداني مردم از اصلاح‌طلبان و توجه مجدد به سنت‌گرايان راست است و جواناني كه تازه فهميده بودند پيروزي چه طمعي دارد! اين‌بار جمع اين‌دو زير يك بيرق نشد، «هواي تازه» و «صبح اميد» شدند فصل جدايي نسل جوان اصول‌گرا و محافظه‌كاران سنتي راست. اين استقلال، اين‌بار زود بود براي جوانان و ليست پنج‌نفره‌شان كه دكتر همداني گلشن را هم در بر مي‌گرفت رأي نياورد

اما دو چيز را اثبات كرد:
يكي استقلال جوان‌هايي كه ديگر نمي‌خواستند زير بيرق سنت انديشان راست، بازي كنند و ديگري تحولي در عرصه تبليغات انتخاباتي شهري و نتيجه هردويش شد پيروزي همين جوان‌ها در تيرماه۸۴ درحالي‌كه سنتي‌ها با علي لاريجاني با نیم‌ميليون رأي بيشتر از آراي باطله، ششم شدند!

«من خداي را به نرخ روز بندگي نمي‌كنم» انتخابات مجلس هفتم  هواي تازه

بعد از آن دوره، دكتر همداني گلشن يك‌بار شد معاون آموزشي دانشگاه كه اتفاقا حسابي بروبچه‌ها را حال آورد، معاون آموزشي‌اي كه براي اولين بار جلوي حذف پزشكي كه به دروغ‌گويانه‌ترين وجه ممكن معادل حذف تك‌درس شده بود را گرفت و البته چندين جور سخت‌گيري ديگر. به سبب اينكه اين دوره را در دانشگاه نبودم نمي‌توانم تحليل كنم كه عملكرد دكتر چگونه بود اما هرچه بود آخرش رسيد به اينكه بالاخره دور رياست از دست كشاورزها خارج شد و باز رسيد به برقي‌ها !

بعد از دوره ۸ساله سقائيان‌نژاد برقي(۶۸-۷۶) يك دوره شش ساله را آهون‌منش(۷۶-۸۲) و يك دوره چهارساله را قرباني(۸۴-۸۸) (هر دو از دانشکده كشاورزي) بر دانشگاه صنعتي رياست كردند (البته در اين بين دکتر عباسی موادی هم بود) اما تنها دانشكده‌اي كه ورودي‌هاي غير فني در دانشگاه صنعتي اصفهان را داراست، گويا ساخته شده بود فقط براي پرورش استاد جهت مديريت دانشگاه!

خلاصه اين پيروزي برقي‌ها در بازپس‌گيري قدرت را بايد ديد سرانجامش چيست؟

پي‌نوشت:

خوب خرده نگيريد! بچه‌اي كه ۲سالي هست پايش را در جايي كه هفت‌سال مي‌رفته و مي‌آمده نگذاشته، بايد هم بعد چند هفته خبر تعويض رياست برايش بشود يك پست وبلاگي ( ۱۸بهمن۸۸ توديع و معارفه دكتر قرباني-دكتر همداني  )

طبق شايعات قوي تأئيد نشده، دوست بي‌مرام ما، هيئت علمي IUT شده است، گرچه شاخ درآوردم اما ان‌شاءالله هرجا هست و هرجور، خوش باشد و شاد و همين‌طور بي‌خبر!

این حس نوستالژیک وقتی تحریک شد که باید IUT را مقايسه كرد با « این‌جا، آن‌جاست »

خاطرات گلشن را بايد حاج‌آقا تعريف كند كه خاطراتي دارد تعريف كردني و
خاطرات « هوای تازه » را هم مسک و جواد و گواه !


 

ويزويز اسفنديار همتي

 
عادت داريم به خواندن تكه‌ حرف‌ها و ديدن بولتن‌ها و تصميم‌گيري براساس آن
و اين‌را نه زندگي ساندويچي امروزه يادمان داده باشد كه اين رسانه‌هاي بي‌اخلاق و غيرحرفه‌اي در پيش گرفته‌اند والبته افرادي كه دوست‌دارند ديگراني، آن‌گونه كه آنها مي‌خواهند موضع بگيرند؛
من اسمش را مي‌گذارم « داده‌هاي بولتني و قضاوت ما »

همت20دي88 - اسفنديار و محمود (اصفهان-پاييز88) - همت13بهمن87

شخصا انتخابات سوم تير۸۴ را بسيار ارزشمندتر از ۲۲خرداد۸۸ مي‌دانم؛ چرا كه آن‌جا همه چيز عيان بود
همه پشت سر هاشمي رفسنجاني جمع شده بودند، از لاريجاني و قاليباف و رضايي گرفته تا معين و كروبي و خاتمي {و البته آن‌هنگام مير ِسبز در خواب بود!} قرار نبود روال ۱۰-۱۶سال گذشته برهم بخورد و همه از اين باب هراس داشتند
اما مردم انتخاب ديگري كردند و اين براي نخبگاني كه پيروان خود را سركش مي‌ديدند سخت بود و غيرقابل قبول
اين پديده ديگر در انتخابات دهم، اتفاق جديدي نبود

مي‌خواستم براي نشريه همت بنويسم
هرچند هنوز معلوم نيست كه از كجا و چگونه اداره مي‌شود، « مؤسسه حفظ و بسط ارزش‌ها » چيست؟ « هسته‌هاي مقاومت تاكتيكي » ديگر چه صيغه‌اي‌ست؟
اما اين ادبيات و اين زاويه نگاه دوقطبي دقيقا همان فضايي‌ست كه براي پيروزي در انتخابات دهم درپيش‌گرفته شد و ادامه‌ي آن امروز فقط مي‌تواند به معناي فرار از پاسخ‌گويي تعبير شود.
همان برچسب چسباندن به‌صرف يك كلام و يك اظهارنظر.
و چقدر مطالب غيراينترنتي اين نشريه ۱۶صفحه‌اي، با استدلال‌هاي ضعيف، توهين‌هاي سخيف و برداشت‌هاي عجيب همراه بود و من هرچه مي‌خواهم از مقالاتش بنويسم نمي‌شود؛ قراردادن جوادي‌آملي، ابراهيم اميني، امامي كاشاني و حتي سيدحسن درشديدترين تقسيم‌بندي در جبهه هاشمي شديدا بي‌انصافي‌ست.

فقط براي من جالب است كه از بهمن۸۷ و آن شماره همت تا دي۸۸ و اين شماره همت چه شده است كه پشت سر هاشمي رفسنجاني اين‌قدر شلوغ‌تر شده است!؟

اين جريان چه متعلق به مشايي باشد چه احمدي‌نژاد چه جريان انحرافي عليه رئيس‌جمهور چه حزب‌الله چه ...
خطرناك است و خطرش آن‌جاست كه تمام خواست مردم را تعبير به برداشت‌هاي خود مي‌كند
عده‌اي را در مقابل عده‌اي ديگر قرار مي‌دهد و قطبيت‌اي كه مسلما نتيجه‌ای نه به نفع انقلاب است نه مردم و نه حتي خودگردانندگان، حاصل خواهد داشت

آن‌هايي كه امروزه اسفنديار رحيم مشايي را سيبل كرده‌اند، خوب مي‌دانند كجا را هدف گرفته‌اند
بدنبال كسي مي‌گردند كه از طريق آن بتوانند احمدي‌نژاد كه در نظر آن‌ها بدون طي مراحل لازم بزرگ شده است و پيرو قاعده‌هاي خاص بازي نيست را بكوبند و البته در اين ميان چهره‌هاي متفاوتي است:
عده‌اي منافع‌شان را در خطر ديده‌اند /  عده‌اي با عملكرد محافظه‌كارانه‌شان نمي‌سازد / عده‌اي ديدگاه سنتي ديني كه مدت‌هاست تبليغش را مي‌كنند، از دست رفته مي‌بينند
واين هيچ ارتباطي به ولايت‌مداري رئيس‌جمهور، عملكرد ضعيف وي، ادبيات سركشانه‌ي او، تهمت‌هايش در مناظره ۱۳خرداد و دوقطبي‌كردن انتخابات براي پيروزي خودش ندارد.
وگرنه خيلي‌هاي ديگر هم با او، عملكرد و رفتارش مخالف‌اند اما در مخالفت‌شان صداقت دارند.

حرف‌هاي اسفنديار رحيم مشايي، در اين مورد آخر را كامل بخوانيد، تا بفهميد منظورش از « مديريت جامع حضرت نوح » چيست
بسط عدالت و تحقق مرحله به مرحله آن‌را چگونه مي گويد.
اين را بايد بدانيد كه مديريت خوب با نتيجه سنجيده مي‌شود و لزوما مدير خوب نمي‌تواند مديريت خوب بكند چرا كه يك پارامتر اصلي، مجموعه زير نظر اوست و نتيجه بستگي به خواست آن‌ها دارد و آن‌جاست كه مي‌فهميد يعني چه « تاريخ محروم است از اتفاقات ميمون و مبارك فراواني كه خدا براي بشر مي‌خواست ولي بشر نخواست و نشد »

اين حرف‌ها و نوشته‌ها مسلما تائيد كننده تمام و كمال راهي كه احمدي‌نژاد مي‌رود نيست
برداشت‌مان نسبت به آنچه است كه مي‌بينيم  و مي‌دانيم
نه علم غيب داريم از آينده؛ نه تقدسي براي‌مان احمدي‌نژاد دارد
فقط مي‌‌دانيم مردم او را انتخاب كرده‌اند با تمام خصوصياتش
با تمام غدي و يك‌دندگي‌هايش
با سياست‌ استكبارستيزي‌اش
با رويكرد باز فرهنگي‌اش
و با رحيم مشايي
خصوصا اينكه اين چهره در ۲۲خرداد۸۸ بسيار واضح و روشن بود
و اين پاسخي‌ست به كساني كه ادعا مي‌كنند از جانب مردمي كه به احمدي‌نژاد رأي داده‌اند مدام حرف مي‌زنند.

بي‌وفايي صفت جديدالظهور پرزيدنت

در اين ميان بي‌وفايي احمدي‌نژاد به‌نظر تنها صفت جديديست كه در دوره دهم بروز پيدا كرده است؛ غلام‌حسيني كه هر سمت خالي دولت نهم بر دوش او گذاشته مي‌شد؛ صفاري كه چهارسال مسؤوليت فرهنگ دولت را داشت و محمدباقر دوست‌داشتني كه هلو هم تعبير مي‌شد
چنان مورد بي مهري قرار گرفتند كه هنوز تصورش غيرقابل درك است
تازه در اين ميان بايد دل‌دادن به كساني چون رحيمي با آن سابقه هاشمي‌دوستي و پرونده‌هاي مالي و مرتضوي با عملكرد بسته و پرونده هاي مالي-سياسي و امنيتي‌اش را هم افزود!

مسلما هيچ انتظاري از مقاماتي كه در ادبيات سخيف‌شان مخالفان را به بزغاله تشبيه مي‌كنند نيست كه امروز فردي كه ديدگاه‌هايش با ايشان يكسان نيست را مگس و حرف‌هايش را ويزويز تعبير نكنند. حرمت لباس و شخصيت خود را هركس، با رفتار و صحبت‌هايش حفظ مي‌كند.

 

پي‌نوشت
هم‌چنان معتقدم « محمود! اين اول راه‌ست »

بعضي نمي‌خواهند اين چهره را بپذيريد بحث ديگري‌ست : « حقیقتا انتظار نداشتیم از احمدی‌نژاد؟ »

آهستان « مگسی که اصلا مزاحم نیست » را علت « ف‌ي‌ل‌ت‌ر شدن آهستان » می داند

نسبت‌دادن خنده دار اوضاع كنوني به رفتارهاي احمدي‌نژاد : « معضلي بنام احمدي‌نژاد »

متن کامل سخنرانی اسفنديار رحيم مشايي در پانزدهمين جشنواره تحقيقاتي علوم پزشكي رازي +

 

ناصرخسرو ِ اخلاق كجاست؟


خوب، بعيد هم نيست؛ توقع بي‌جايي‌ست
انتظار از مردماني كه بزرگان و نخبگان‌شان از ادب و اخلاق سرشان نمي‌شود

پرزيدنت۲۴ميليوني هر روز دوست دارد يكي را بكوبد، چه قبل انتخابات چه بعدش، چه در دولتش، چه در دولت‌هاي گذشته؛ تبعات بي‌عقلي دوقطبي‌كردن انتخاباتش حالاحالاها دامن ما و جامعه‌مان را رها نخواهد كرد
هرچند عده‌اي بخواهند بگويند انقلاب ديگري بود و حماسه و نقطه عطف در انقلاب!
اما ما انقلاب نكرديم كه به اخلاق پشت‌پا بزنيم

كانديداي متوهم شكست‌خورده كه از روز اول با شعار اخلاق‌مداري آمد حتي همان قبل انتخابات هم نتوانست خودش را كنترل كند و وقتي حريف را جايي نمي‌ديد و ميدان را يك طرفه، زبان‌اش باز مي‌شد به ادب‌سرايي!
طبيعتا بعيد هم نبود از طرف‌داران‌اش كه براي مرگ دولت‌مردي كه البته دروغ‌گو هم بود چنان شادماني كنند كه البته اين بهترين نمايه‌‌ي از اخلاق‌شان بود

دادكان / احمدي‌نژاد / علي‌آبادي

از طرفداران پيروز كه شيريني بردشان با توهم شمال‌شهرنشينان پايتخت به سخره گرفته‌شد و شش‌ماه تمام، تمام اهانت‌ها به مقدسات‌شان را تحمل كردند حالا هم بعيد نيست كه به كمتر از مرگ طرف مقابل راضي باشند از همين‌روست كه وسط روضه امام حسين(ع) بنام افزايش بصيرت، سران فتنه، چه شيخ و چه سيد را نفرين مي‌كنند!

حالا هم رئيس فدارسيون‌اي كه تمام افتخارش مديريت تك‌روآنه‌‌اش در فدراسيون است در غياب حريف در يكي از پربينده‌ترين برنامه‌هاي سيما، بتازد و انگ شهوت قدرت بزند به طرفش و آخرش بگويد: « ا ِ يه بار اسم‌شان را آوردم، معذرت مي‌خواهم! »
جالب اين‌جاست كه مجري عادل‌ست و بينندگان كه سال‌هاست نگذاشته‌ايم اظهارنظر ساده بكنند، بي‌توجه به استدلال‌ها، براي به رخ‌كشيدن هم‌بستگي‌شان، گويا كه فرصت مسخره‌بازي ديگري نصيب‌شان شده، گزينه آخر را انتخاب مي‌كنند!
بعدش هم مي‌نشينند و لذت مي‌برند كه مرد متديني كه نظام‌اش را دوست‌دارد و يكي از سه افتخارش، گرفتن مدال لياقت‌ست از خاتمي، جبهه را مهيا ديده و مي‌تازد و مي‌گويد و مي‌گويد...
آخر دقيقا همين ۷ماه پيش بود كه در مناظره‌اي، اول شخص اجرايي مملكت، بسان راننده تاكسي‌ها، حرف‌هاي درگوشي را علني جار مي‌زد و بعدش طرف‌اش حتي فرصت پيدا نكرد از خودش و خانواده‌اش دفاع كند
تهمت و غيبت و اخلاق و ادب و همه كشك‌اند در سياستي كه عين ديانت ماست!

عادل / راه‌پيمايي 9دي / وقايع روز عاشورا

كسي مي‌داند ناصرخسرو كه همه چيز يافت مي‌شود، اين متاع هم هست يا نه؟
اصلا ناصرخسرو ِ اخلاق كجاست؟
قيمت‌اش مهم نيست، اصلا يافت مي‌شود؟


پي‌نوشت:
مي‌خواستم از بيانيه ۱۷م بگويم
از حرف‌هايي كه رويش نمي‌شود بزند از ترس اينكه اطراف‌اش خالي شود
از متهم‌كردن همه به اشتباه و بي‌تقصيري خود
از باور نكردن رفتارهاي بعضي كه پشت سر او هركار بخواهند مي‌كنند و هرچه بخواهند مي‌گويند
از اينكه تازه آقايان فهميده‌اند، مملكت آرامش مي‌خواهد و دولت در شرايطي مي‌تواند كار كند و بهانه نياورد كه آرامش باشد
از برادر دكتري كه هنوز در سرزمين عجايب سير مي‌كند!
از ۵منورالفكري كه خواسته‌هاي حداقلي جنبش را طرح كرده‌اند!
از چشم‌هايي كه ۹دي بسته بودند
از بي‌وفايي‌ها
اما همه‌جا پر بود از اين‌ها
ولي هيچ‌كس دغدغه فرداي بي‌اخلاق ما را ندارد گويا

 

بيا فرياد بكشيم تا نشنود

 


شام عاشورا بود
شام غريبان فرزندان حسين(ع)
مداح براي ۱۳۷۰سال پيش فرياد ميزد:

داد بزن، بلند بگو، هوار بكش
نبايد بذاري صداي هل‌هله و شادي سپاه  يزيد برسه به گوش بچه‌هاي حسين
آخه بچه‌هاي حسين امشب ...

تو هم نگذار حسين بفهمد عاشوراي هزاروسي‌صدوهفتاد سال بعدش چه شده است.
بيا فرياد بكشيم تا نشنود
صداي سوت و كف‌هاي مردم‌مان را.
بعد سي‌سال به كجا رسيديم
كه بايد براي حرمت شكسته فرزند علي ناله كنيم و فرياد برآوريم.
حرمتي كه خود نگه نداشتيم
تا آنان كه نه مي‌دانند حريم چيست و عشق كدام‌ست
بشكنندش.

و ما بايد پاسخ‌گو باشيم بر آن‌چه نكرده‌ايم در اين سي‌سال تا رسيديم بدين‌جا
تمام كردار، رفتار و گفتار كرده و نكرده‌يمان
تك به تك

  

خیال اکسیر

 
سيزده آبان هشتادوهشت با سي‌سال پيش‌اش آن‌قدر متفاوت هست كه رسانه‌ي حكومتي ما {هنوز واژه مناسب‌تري نجسته‌ام تا جايگزين رسانه ملي كنم، واژه دوكلمه‌اي كه از لحاظ و مفهوم علمي هيچ‌گونه اصالتي ندارد} مجبور باشد زير سريال‌هاي طنز شبانه‌اش زيرنويس كند :
« فردا ۱۳ آبان، دانش‌آموزان بسيجي يك‌صدا فرياد مرگ‌ بر آمريكا سر خواهند داد. » 

جز قلب تيره هيچ نشد حاصل و هنوز / باطل در اين خيال كه اكسير مي‌كند

آن‌قدر فضا فرق كرده است كه ديگر دانشجويي پيرو خط امامي نمانده، غير آن‌دسته‌اي كه در هويزه شهيد شدند، عده‌اي پشيمان‌اند براي بالارفتن از ديوارها، چندتايي هم اين‌روزها متهم‌اند به كودتاي مخملي !
رابط روحاني مابين دانشجويان و امام، امروز پدرخوانده تمام اتفاقات خوانده مي‌شود !
شيخ و سيد سبزدوست امروزي دم از امام، اسلام و انقلاب مي‌زنند و پيروان سبزپوش‌شان ذره‌اي اعتقاد به استكبارستيزي امام ندارند.
زير عكس امام مي‌نشينند و هواداراني كه فرياد نابودي اصلي‌ترين ركن قانون اساسي را سر مي‌دهند تحسين مي‌كنند.
از امام ياد مي‌كنند و دوست‌داران‌شان نه شرقي نه غربي جمهوري ايراني سر مي‌دهند.
يا نمي‌دانند چه مي‌گويند و چه مي‌كنند و يا بازهم نمي‌دانند!

براستي شطرنج چقدر براي بعضي، بازي دشوار‌يست.

پي‌نوشت

اين‌قدر ذوق كردم از باران پاييزي ديروز كه دو ساعت زيرش حرف مي‌زدم و راه مي‌رفتم
ولو اينكه نه گفت‌گو خوش‌آيند بود و نه گل‌آلودي بعدش

زنده‌شدن زاينده‌رود بعد هشت‌ماه چنان همه‌ي‌مان را ذوق‌زده كرده
كه نمي‌خواهيم به اين فكر كنيم كه اين آب ۲۸روز بيشتر جاري نيست !

پارسال داستان ۴۴۴روز گروگان‌گيري و ابهامات پيرامون‌اش بعد سه دهه را نوشتم
هنوز هم جواب هيچ‌كدام از سؤالات را هيچ‌جا نخوانده و نديده‌ام

 

آخر خط محسن‌ها


چقدر آدم‌ها با هم متفاوت‌اند
حتي اگر نام‌هايشان شبيه هم باشد
و در عين تفاوت چقدر در رفتارها با هم اشتراك دارند

افشاني-چاووشي-سازگارا-مخملباف-نامجو-رضايي

نمي‌دانم چرا وقتي «گلادياتورها»ي محسن نامجو همراه با عبارات بديع «جير پماران» و «مقام معظم برتري»‌اش را شنيدم با آن توصيف‌ها و مهمل‌گويي‌هايش پيرامون ذات اقدس الهي و يا قرائت سوره شمس‌اش را، ياد «فریاد مورچه‌ها»ي مخملباف افتادم، «توبه نصوح»‌اش به‌يادم آمد، تحليل‌هاي دكتري به‌ نظرم خطور كرد كه در آزادترين انتخابات ايران (شوراي شهر دوم سال۸۱) راي نياورد و حالا براي‌مان همه‌چيز را تفسير مي‌كند؛ به ياد آليس و سرزمين عجايب و آرزوهاي برادر ديروز و دكتر امروز افتادم و حتي نگران اين پسرك ظاهرا ژيگول كه كافي‌ست در اين فضاي زرد وبلاگي بگرديد تا طرفدارانش را بيابيد، شدم!

داستان، داستان برنجي‌ست كه با نام عربي در كشوري ايراني پخش مي‌شد و محتوايش هندي بود؛ بعد اين همه سال كه خورديم و پختيم گفتند آرسنيك دارد و هزار سم ديگر! حال مي‌خواهد اين خبر سياستي باشد براي حمايت از برنج‌كاران داخلي يا يك بازي براي به‌زمين‌زدن واردكننده؛ ديگر محسن به آخر خط رسيد؛ حالا هزار بار هم وزارت بهداشت و سازمان استاندارد و صدتا ارگان ديگر بگويند نه!

راستي تا آخر خط چقدر راه است؟

 

يك مرد و اين همه حرف


... اما من از شما مى‏خواهم كه مرا با سخنان زيباي خود نستائيد تا از عهده وظايفي كه نسبت به خدا و شما دارم برآيم ... هرگز گمان مبريد اگر حقى به من پيشنهاد كنيد بر من گران آيد ... زيرا كسى كه شنيدن حق و يا عرضه‌داشتن عدالت‏ به او برايش مشكل باشد عمل به آن براى وى ‏مشكل‌تر است ... از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت‌آميز، خوددارى مكنيد چراكه من خويشتن را برتر از آنكه اشتباه كنم نمى‏دانم مگر اينكه خداوند مرا حفظ كند ... *

ولايت/ره‌بري/اطاعت/محبت/درددل/انتقاد/توهين

بعضي وقت‌ها بعضي حرف‌ها بايد جا بيفتد تا بشود در موردشان حرف زد و البته گاهي اوقات بزرگ‌تر از سايز ماست كه بتوانيم در موردش ان‌قلت كنيم و رابطه حاكم و مردم از نگاه حضرت امير را attach كنيم كنارش!
تنها به حد وسع‌مان مي‌خوانيم و مي‌انديشيم، شايد ...

۴-۳هفته پيش حتما نامه حاج فرج دباغ را به مقام رهبري خوانديد (+)  و هفته بعدش نامه محمد نوري‌زاد را (+) ، ۱۰روز پيش هم حضرت مستطاب نفسانيات پربيننده‌ترين مطلبش « دوستت دارم مرد » را نوشت، همان‌وقت‌ها مجيد مجيدي در افطاري هنرمندان دفاع‌مقدس درددل‌هايي كرد كه رسانه‌هاي تصويري پخش‌اش نكردند (+) و حالاهم جناب عين‌القضات نامه نوشته است (+ و +)
از اين سر طيف تا آن سرش كلي راه است و البته همه در يك محور مشترك

خواندن تمام نامه‌ها را به همه توصيه مي‌كنم و بيشتر و بيشتر به خودم، همه را با هم البت
از توهين‌ها و هتاكانه حرف‌زدن‌هاي سروش؛ تا انتقادات صريح و شايد سبك نوري‌زاد، درددل‌هاي مجيدي، مدح و نقدهاي عين‌القضات و حتي يك‌جانبه دوست‌داشتن يك احمدي‌نژادي!
هرچه مي‌خواهيد اسمش را بگذاريد؛ بي‌بصيرتي نخبگان، گم‌كردن راه راست در ميان بلوا و فتنه، تودهني توده‌ها به نخبگان، خودبزرگ‌بيني بالانشينان، …
فقط بگذاريد كمي بخوانيم و فكر كنيم حداقل

پس‏آنگاه كه مردم ‏حق رهبري را اداء كند و حكومت نيز حق مردم را بپردازد،
حق ‏در آن جامعه عزت يابد و راه‌هاي دين پديدار، نشانه‌هاي عدالت برقرار و سنت پيام‌بر پايدار گردد؛
پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مي‌گردد

اما آنگاه كه رعيت ‏بر والى خويش چيره گردد يا زمام‌دار ‏بر مردم اجحاف نمايد،
وحدت برهم مي‌خورد، نشانه‌هاي ستم آشكار و نيرنگ‌بازي در دين فراوان مي‌گردد؛
راه گسترده سنت پيام‌بر متروك، هواپرستي فراوان، احكام دين تعطيل و بيماري‌هاي اخلاقى بسيار خواهد شد

* خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه كه حضرت امير در جنگ صفين ايراد فرموده‌اند *

ادامه نوشته

We will not go DOWN


انسان‌هاي آزاده و شريف همه‌جا پيدا مي‌شوند حتي در ينگه دنيا؛ گاهي بعضي مي‌گويند براي محبوبيت بيشتر چنين مي‌كنند اما هنگامي كه نه چندان شهرت داشته‌ باشد كه بدنبال بيشترش باشد و نه توان مقابله با هجمه رسانه‌هاي صهيونيستي؛ گزافي اين سخن رخ مي‌نماياند.
مايكل هارت ، در استوديوي خانگي‌اش مي‌نشيند و براي بچه‌هاي بي‌پناه غزه گيتار مي‌زند و سروده خودش را مي‌خواند؛ بعدش هم خواهش مي‌كند كه : پس از دانلود کردن این ترانه، بهایش را به سازمان‌های خیریه‌ای که درزمینه کمک به مردم فلسطین فعال هستند، پرداخت کنید.
تقديم به هم‌وطنان عزيزي كه براي كوچك‌ترين كمك به مردم فلسطين، دنبال هزارجور علت و برهان مي‌گردند و تقديم به دوستان سبزانديشي كه شعار مي‌دهند:  نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران!

ما هرگز به زانو در نخواهيم آمد

We will not go DOWN

A blinding flash of white light
Lit up the sky over Gaza tonight
People running for cover
Not knowing whether they’re dead or alive
They came with their tanks and their planes
With ravaging fiery flames
And nothing remains
Just a voice rising up in the smoky haze
We will not go down
In the night, without a fight
You can burn up our mosques
and our homes and our schools
But our spirit will never die
We will not go down
In Gaza tonight
Women and children alike
Murdered and massacred night after night
While the so-called leaders of countries afar
Debated on who’s wrong or right
But their powerless words were in vain
And the bombs fell down like acid rain
But through the tears and the blood and the pain
You can still hear that voice
through the smoky haze
We will not go down
In the night, without a fight
You can burn up our mosques
and our homes and our schools
But our spirit will never die
We will not go down
In Gaza tonight
تسلیم هرگز

نور سفید و خیره کننده‌ی یک انفجار
ديدگان را كور مي‌كند
و آسمان غزه را
شب هنگام روشن
مردم دوان دوان در جستجوی یک سرپناه
بی‌آنکه بدانند هنوز زنده‌اند یا مرده!؟
تانک‌ها وهواپیما در راه
با زبانه‌های آتشین و ویرانگر
دیگر چیزی باقی نمی‌ماند
جز صدایی که در میان دود و آتش
هر لحظه، بلند و بلندتر می‌شود:
تسلیم هرگز
امشب تسلیم
بدون نبرد هرگز
شما می‌توانید مسجدهای‌مان را به آتش بکشید
خانه‌ها و مدرسه‌های‌مان را
اما روح‌مان، روح‌مان هرگز نخواهد مرد!
ما امشب در غزه تسلیم نخواهیم شد
زنان وکودکان شب‌های پی‌در‌پی جان می‌دهند
درحالی که رهبران واهی در سرزمین‌های دور دست
به بحث درباره تعیین مقصران جنگ نشسته‌اند
اما جملات حقیرشان در بیهودگی باقی می‌مانند
و بمب‌ها چونان باران‌های اسیدی فرو می‌ریزند
و همچنان در میان اشک و خون و درد
و از میان آسمان تیره و دودآلود
این ندا هم‌چنان به گوش می‌رسد:
تسلیم هرگز
مساجد ، منازل ومدارس مارا بسوزانید
اما روح ما نخواهد مرد
ما زانو نخواهیم زد
ما هرگز نابود نخواهیم شد

 We will not go DOWN…Michael Heart …WMA 700KByte
Michael Heart WebSite … Song for Gaza
Orginal ... MP3 4.3MByte


 

 اَللَّهُمَّ اسْلَخْنا بِانْسِلاخِ هذَا الشَّهْرِ مِنْ خَطايانا وَ اَخْرِجْنا بِخُرُوجِهِ مِنْ سَيِّئاتِنا وَ اجْعَلْنا مِنْ اَسْعَدِ اَهْلِهِ بِهِ وَ اَجْزَلِهِمْ قِسْماً فيهِ وَ اَوْفَرِهِمْ حَظّاً مِنْهُ

خدايا! پايان‌يافتن اين ماه را پايان‌يافتن خطاهاي‌مان قرار ده و به‌دنبال خارج شدنش ما را از بدي‌هامان خارج كن و ما را از سعادت‌مندترين اهل اين ماه به آن، پرنصيب‏ترين آنان در آن و بهره‏مندترين ايشان از خودت قرار ده

دعای امام سجاد(ع) به هنگام وداع ماه رمضان

 

 

مخمل و نظام و سكوت


من اگر قرار بود كودتاي مخملي بكنم، حتما حساب امروزش را هم مي‌كردم
يعني اينكه وقتي پيش‌بيني مي‌كرديم قبل انتخابات چه‌كنيم، بعدش چه‌جور تقلب را اسم رمز! كنيم، مردم را پهن كنيم كف خيابان‌ها و البته نامزد محترم را متوهم كنيم كه تو برنده بوده‌اي؛ حتما حسابش را كرده‌ايم وقتي گرفتن‌مان بايد ما چه كنيم و آنها كه بيرون‌اند چه كنند. چه بگوييم كه اوضاع خراب‌تر شود و جو ملتهب‌تر؛ كدام‌مان اعتراف كنيم، كدام‌ها سكوت كنند و چيزي نگويند.

پس اين‌وسط چه‌كسي دارد بازي مي‌كند و چه‌كسي بازي‌گرداني، هنوز معلوم نيست.
داداگاه فرمايشي با آن دادخواست مسخره و متوهمانه‌اش، با آن ريخت‌وقيافه متهمان اصلاح‌طلبش، متهماني كه تسري مي‌دهند كردار و عملكردشان را به رئيس‌جمهور سابق، نخست‌وزير اسبق و رئيس مجلس خبرگان فعلي و البته دادگاهي كه هيچ‌وقت براي لباس شخصي‌ها تشكيل نمي‌شود! دادگاهي كه قرارست يك جريان را سركوب كند و حذف، به خيالي كه نظام حفظ مي‌شود!
خدا مي‌داند داريم در چه پازلي بازي مي‌كنيم...

اعترافات مخملي!

من هم كتك‌زدن مردم با چماق و پيشاني‌بند "يازهرا" را ديده‌ام؛ كشته شدن بي‌سروصداي بسيجي‌ها و حتي مثله‌شدن‌شان را هم شنيده‌ام؛ من هم كشته شدن ندا و سهراب و محسن و ده‌ها تن كه نام‌شان را نمي‌برند را مي‌دانم؛ بي‌خبري پدرومادراني كه حتي بهشان نگفته‌اند بچه‌هاتان كجايند را درك مي‌كنم؛ از توصيفاتي كه در رفتار با زندانيان مي‌شود تنم مي‌لرزد.

شايد بچه‌هاي مذهبي يك‌روزي نظام براي‌شان معصوم بود و تصور اشتباه و خلاف در آن غيرقابل قبول؛ اما بعد علني‌شدن آن‌چه بر آناني رفت كه بعدها گفته شد براي تثبيت نظام، زنجيره‌اي كشته شده‌اند، ديگر خبري نيست از آن معصوميت خيالي!
ديگر بارها و بارها با چشمان خودمان بي تدبيري مديران را ديده‌ايم؛ عملكرد غلط مسؤولان را هم، تنگ‌نظري و خودپرستي‌شان وحتي نيات و اغراض شخصي را ؛ والبته اميدواريم...

هزاربار با خودم اين جمله امام را زمزمه كرده‌ام كه « حفظ نظام از اوجب واجبات است » و انديشيده‌ام چگونه؟ با قتل، خدمت، شكنجه، محبت، ضرب‌و‌شتم ، رأفت و آساني، تهمت، دوستي؛ پس كجاست آن مقبوليت و آن عدالت و آن اسلام

من هم دلم قرص نيست اما نمي‌توانم اين وسط بايستم و تماشا كنم؛ تماشاچي نيستم ولو اينكه اشتباه تحليل كنم و اشتباه حرف بزنم. هيچ‌وقت سكوت را دوست نداشته‌ام.


پي‌نوشت:
بعد از اينكه دفاع مي‌كني از مردي كه با تمام اشتباهات و نادرستي‌هايش يك‌تنه ايستاده تا كار كند آن‌هم جلوي اين مدعيان مقبوليت كه امروز پشت نام جبهه اصول‌گرايي قايم شده‌اند؛ حالا بايد متهم شوم به اينكه چشم و گوش بسته مي‌پرستمش؛ همين احمدي‌نژاد را ! مني كه ‌آن‌چنان خطابش كردم «ديگر رئيس‌جمهور محبوب من نيستي»، مني كه صراحتا ادبيات و رفتارش را آن‌گاه كه اين مدعيان ولايت‌مداري در سكوت بودند، به عتاب گرفتم و داد سرش كشيدم.


 

محمود! این اول راه‌ست


دلم مي‌خواهد براي خطبه‌هاي هاشمي بنويسم، براي فراجناحي بودنش، براي بغض‌ها كرده و گريه‌هاي نكرده‌اش و براي سید شکلاتی و طرح رفراندم‌اش، طرحي كه فقط كسي مي‌تواند بدهد كه ۸سال مسؤول اجراي قانون اساسي مملكت بوده باشد!
چقدر خطبه‌هاي اول هاشمي را دوست داشتم، بايد به گنگي و پيچيدگي خطبه‌هاي اول آقا در مورد صلح حديبيه، صراحت، شفافيت و اهميت خطبه‌هاي اول هاشمي در مورد پيام‌بر و مقبوليت را بيافزاييم؛ گويي جديداً خطبه‌هاي اول مهم‌تر شده‌اند تا خطبه‌هاي سياسي ِ دوم!

همه وب را زيرورو كردم تا بتوانم معايب، خطاها و گناهان نابخشودني مردي را بيابم كه اين‌همه هجمه است عليه‌اش؛ مردي كه بايد اين‌گونه با حكم حكومتي عزل شود و بعدش گفته شود : « نباید به‌کسی بیهوده تهمت زد و او را به خاطر یک امر از همه آن چیزهایی که صلاحیت محسوب می‌شود نفی کرد »

اسفنديار رحيم مشايي- كسي رفته‌است Who.is گرفته از دومين Mashaie.ir و استناد مي‌كند كه سرويس خدمات هاستینگ پایگاه شخصی‌اش را مهمترین شرکت سایبرنتیکی پشتیبانی‌کننده از پایگاه‌های تبلیغاتی جریان دوم خرداد بر عهده دارد!

- ديگري استناد مي‌كند كه برخي منصوبانش از افرادي‌اند كه در تاسیس و هدایت بیمارگونه رادیوپیام و شبکه رادیویی تهران در دوران مسئولیت سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران دخالت داشته و نقش بسزایی در توزیع آلودگی فرهنگی خصوصا در حوزه موسیقی در شهر تهران داشته‌اند!

- جايي ديگر ادله‌اي رديف مي‌كند كه « او به اباحی‌گری و لیبرالیسم عملی التزام دارد (شرکت در مجلس رقص و نیز توصیه به عدم حجاب به خبرنگار ترک) » و اينكه « به رفع تبعیض جنسیتی می‌اندیشد (توصیه‌ی رئیس‌جمهور به حکم به آزادی ورود زنان به ورزش‌گاه) » !

- همه و همه استناد مي‌كنند به يك سخنراني كه گفته‌است ما دوست مردم اسرائيل‌ايم؛ سخناني كه چنان آب‌وتاب‌اش دادند كه كار به رهبري رسيد و مثل هميشه جرياني بجاي نفي ديگران با استدلال، خود را پنهان كردند پشت رهبري و از او مايه گذاشتند و البته بازهم مي‌گذارند.

در همايش نوآوري و شكوفايي در صنعت گردشگري (تيرماه۸۷) اين جناب مي‌گويد: « ايران امروز با مردم آمريكا و اسرائيل دوست است. هيچ ملتي در دنيا دشمن ما نيست اين افتخار است. ما مردم آمريكا را از برترين ملت‌هاي دنيا مي‌دانيم. »
و يا همان‌جا در همان‌ همايش مي‌گويد : « دوره آنكه كسي بخواهد ديني را بر دنيا حاكم كند گذشته است دنياي امروز گوش‌هايش بيشتر از هميشه تاريخ باز است كه زيباترين پيام‌ها را بشنود. امروز منطق الهي و انساني، دامنه‌ساز و افق‌پرداز در دنيا خريدار دارد. هر منطقي كه بتواند در آينده نزديك ادبياتي داشته باشد كه ۳ عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظيم كند از نظر آيين و مكتب، آينده از آن اوست. »

حالا بجاي جاروجنجال و هياهو بياييد روي حرف‌ها حرف بزنيم؛ ببينيم كجايش اشتباه است كه بايد اين‌گونه هجمه‌اش كنيم و او را يكي از مهره‌هاي كودتاي مخملي بناميم! بي‌خود در نمازجمعه و رسانه‌هاي بي‌عرضه‌اي كه داريد هوچي‌گري راه نياندازيد، حرف بزنيد با استدلال نه بسان حسين‌آقاي شريعت‌مداري نيمه‌پنهان افشا كنيد و ليبل بچسبانيد.

من به‌خاطر ولايت‌پذيري احمدي‌نژاد به او رأي ندادم كه حالا بخواهم با روزشمار الف و جنجال‌هاي رسانه‌اي، رأيم را پس بگيرم؛ همان‌گونه كه ملاكم براي رأي ندادن به ميرحسين و كروبي هم همين نبود؛ كه اگر اين شرطم بود، لاريجاني، قالي‌باف و رضايي و ناطق جلوتر از اويند حداقل در حرف و سخن! والبته شك ندارم در اين خصلت‌اش البته تا به امروز و خداوند از آينده باخبرست.

من از آن‌هايي نيستم كه مي‌گويند "احمدي‌نژاد و لاغير" و اين به‌وضوح در پست‌هاي پيشين‌ام عيان است (+ و +) اما آنچه كه من مي‌دانم آن‌ست كه راستي‌هاي سنتي مدت‌هاست ديگر ميان مردم مقبوليت ندارند و اين را بايد بدانند؛ بايد بدانند كه ديگر با خطبه‌هاي آتشين نمازجمعه و بگيروببندهاي ارشادي و چوب و چماق بسيجي‌ها نمي‌شود مملكت را اداره كرد.
معتقدم گفتمان انقلاب اگر مي‌خواهد تسري پيدا كند و بتواند جامعه امروز ايران را كنترل كند بايد غير از اينكه ادبيات‌اش را تغيير دهد در بعضي امور به‌كلي تجديدنظر كند، اموري كه تابه‌امروز به سادگي از كنارش گذشته بودند.

شادي‌هاي پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري

محمود! اين اول راه‌ست، پا پس نكش!
سهم‌خواهي آناني كه سال‌هاست مقبوليت در بين مردم عادي ندارند به زودي برطرف نمي‌شود، گواينكه تازه فرصت را مغتنم ديده‌اند و حالا كه فشار مخالفان زياد شده است دندان تيز كرده‌اند.
آنان احمدي‌نژادي را مي‌خواهند كه فحش‌خورش ملس باشد و ملت برايش جُك بسازند
كارهاي دردسردار را انجام دهد و عواقبش را براي خودش بخرد اما مديران مياني و بالايش را از جبهه آنان برگزيند و كارها را دست آن‌ها دهد، حتي بدو حق نمي‌دهند كه نزديكان فكري‌اش را سهيم كنيد در سيستم مديريتي‌اش!

شخصاً معتقدم بهترين جا براي اسفنديار رحيم مشايي همان معاونت گردشگري و ميراث فرهنگي بود ونه معاون اولي اما به‌هيچ عنوان نمي‌توان قبول كنم كه اين‌قدر دست و پاي رئيس‌جمهوري را ببندند كه حتي نتواند معاون براي خود برگزيند
اين احمدي‌نژاد سال‌هاست با ثمره، زريبافان، علي‌آبادي، مشايي، سعيدلو و ...  كار كرده است، گرچه مديريت اينان بالا و پايين دارد اما به آنان اعتماد دارد و اين اولين اصل مدريتي‌ست كه در نزديك‌ترين حلقه مديريتي معتمدان جاي مي‌گيرند.

مي‌شود يك‌نفر براي ما اين مردم‌سالاري ديني را توضيح دهد كه چگونه درآن مي‌شود يك رئيس‌جمهور ۲۴ميليوني حق نداشته باشد يك معاون براي خودش انتخاب كند؟
گويا همه بيش از پرزيدنت منتخب، مصلحت‌اش را مي‌دانند!
بي‌خود نيست كه رئيس همه مصلحت‌سنجان مخالف اصلي اوست.



پي‌نوشت:
اين سه زاويه متفاوت نسبت به اين قضيه هم خواندني‌ست
 
تا محو نشده‌اید توبه کنید /  بازخرید چند میلیارد دلاری /  تئوری رسانه‌ای احمدی‌نژاد

 

هذيان، Wacko Jacko و ياران امام

 

شروعش مهم نيست قمري باشد يا شمسي وياحتي ميلادي
وقتي حس‌اش مي‌كني كه دارد يك‌سال مي‌شود همان‌وقت، وقت‌اش است
حالا روي حساب‌ قمري‌ شده است موقعش و ۱۰-۱۱روز تا شمسي‌اش مانده باشد

تب داشتم
نمي‌دانم چند درجه؛ معلوم هم بود، آن كله كچل با آن آفتاب داغ،
آن دشداشه گشاد با آن باد كولرها كه مستقيم مي‌خورد بر فرق سر؛
تازه شانس آورده بودم نشكسته بود پوسته‌اش!
شب آخر بود
فردايش را هم داشتيم كامل و حتي تا سحر پس‌فردايش را،
اما گويي آن‌شب، حكم شب ِ كامل ِ آخر را داشت؛ اما مگر مي‌گذاشت آن تب و مگر گذاشت

درست در همان چند دقيقه كه كنارم بود
بياد تمام آن تك‌تك ثانيه‌هاي ۸سالي كه با هم بوديم
نمي‌دانم چرا من، بي‌خود و بي‌جهت فكر ‌كردم ديگر تمام شده است!
گويا بخاطر دعايي بود كه براي‌اش كرده بودم و شايد او برايم نكرده بود، شايد!

اما از همان روز و همان وقت و همان لحظه
در همان حال تب و همان مكان و خاك شريف
گويا مطمئن شده بودم؛ حالا چه فرق مي‌كند تا شهريور طول كشيد
تو بگو
اگر هذيان بود و ياوه‌گويي بيمار تب‌دار؛ پس چرا اتفاق افتاد؟ 

Wacko jacko

And It Doesn't Seem To Matter
And It Doesn't Seem Right
Cause The Will Has Brought No Fortune
Still I Cry Alone At Night
Don't You Judge Of My Composure
Cause I'm Lying To Myself

باز خدا روح اين مایکل را شاد كند كه اين‌قدر شرف داشت كه مرگ‌اش
تيتريك رسانه‌هاي جهان در طول اين يك‌هفته ۱۰روز را عوض كند
تيتر يكي كه چندين سال بود منتظرش بودند
و ياران امام براي‌شان انجام داده بودند

 

بعضي وقت‌ها تلنگر خوب است

 

بعضي وقت‌ها خوبه كه بعضي اتفاق‌ها بيافته تا بعضي چيزها دوباره و يا شايد هزارباره براي آدم تكرار بشه تا توي اوون ته‌توهاي مغزش ثبت بشه و فراموشش نشه؛ هيچ‌‌وقت!

بعضي وقت‌ها خط‌ها روشن مي‌شود و حرف‌ها رو، معلوم مي‌شه كي به كيه.
بعضي وقت‌ها بد نيست بدانيم  تمام كساني كه در انتخابات شركت مي‌كنند، معتقد به نظام نيستند گرچه پذيرفته‌اند كه بايد در چارچوبي كه براي‌شان تعيين شده بازي كنند و بعدش هم بشنوند كه راي به نظام بوده است.
بعضي وقت‌ها بپذيريم كه مملكت قانون دارد و همه نگران نگه‌داشتن اين چارچوب‌اند، نه فقط ما.
بعضي وقت‌ها حرف بزرگ خانواده دل‌سوزانه است و پذيرشش متانت مي‌خواهد و اندكي گذشت، اما ماحصلش به نفع همه است.
بعضي وقت‌ها بدانيم لازم نيست براي پيروزي فضا را دوقطبي بكنيم و همه را خودي و بي‌خودي.
بعضي وقت‌ها خوب است نگران باشيم كه چرا مابين فرهيختگان با توده ملت‌مان اين‌قدر فاصله است در انتخاب؟
بعضي وقت‌ها خوب نيست كه قبل اعلام نتيجه نهايي و رسيدگي به تخلفات، رسما از بالا و قاطع بگوييم اين‌چنين است و لاغیر.
بعضي وقت‌ها انصاف خوب است، هروقت مردم نگاه‌شان هم‌سو با ماست، خوب‌اند و وقتي هم نيست تحمل داشته باشيم و برويم ببينيم مشكل‌مان كجاست.
بعضي وقت‌ها چقدر احساس ميشود كه رسانه‌هاي رسمي، مخالفان را به رسميت نمي‌شناسند و اين‌را بايد از زبان رئيس مجلس فعلي‌اي بشنويم كه در ده‌سال صدارت‌اش بر عام‌ترين رسانه، ذره‌اي انعطاف نداشت!

چقدر تلنگر خوب است، حتي اگر درد داشته باشد

بعضي وقت‌ها چقدر راحت مردم‌مان، تأكيد مي‌كنم مردم خودمان كه اعتراضي دارند ولو اشتباه، را وصل مي‌كنيم به صهيونست‌ها و منافقان؛ ضد ولايت فقيه مي‌خوانيم‌شان و اوباش قلم‌دادشان مي‌كنيم.
بعضي وقت‌ها ظرفيت شكست و حلم پيروزي چقدر نياز است و ضروري، ولو اينكه نتيجه ۲بر۱ شده است نه ۱۰برهيچ!
بعضي وقت‌ها لفظي توي مايه‌هاي عذرخواهي چقدر مي‌تواند مؤثر باشد و آرامش‌بخش.
بعضي وقت‌ها بايد قبول كنيم كه ۳۰سال است هنوز نتوانسته‌ايم صداي مخالف را بشنويم و تحمل كنيم؛ ۳۰سال است يك روش مشخص براي رهاشدن فريادهاي معترضان ازطریق مدني و قانوني نجسته‌ايم و نمي‌خواهيم هم بجوريم!
بعضي وقت‌ها دلواپسي بد نيست كه نسل جديد از بين دانش‌آموختگانند و كم‌كم روستايي‌ها و اينترنت نديده‌ها و سنتي‌ها ديگر نقشي پُررنگ در تعيين سرنوشت اين نظام نخواهند داشت.
بعضي وقت‌ها بد نيست چشم‌مان را باز كنيم و ببينيم كه ايران فقط ما وبلاگ‌بازها نيستيم.
بعضي وقت‌ها چقدر تلنگر خوب است، حتي اگر درد داشته باشد

بعضي وقت‌ها آدم مي‌فهمد كه با قطع شدن پيامك‌ها، چقدر تنها‌ست؛ ته‌ناي‌تهنا !
البته همه‌ي اين بعضي وقت‌ها تاوقتي بعضي‌اند پابرجايند

 

فرداي جمعه رنگـُ‌ وارنگ

 

نمي‌خواستم سياسي بنويسم، شرط كرده بودم اما نمي‌شود گويا
اين‌قدر روي مراكز حساس عصبي‌يمان رژه مي‌روند كه نمي‌شود
دوستانم نهيب مي‌زنند و به سخره مي‌گيرند كه
 در اين وانفساي صفين مانند، چه درد اخلاق گرفته‌اي و منافق شده‌اي
امروز روز جراحي نظام است
روز كندن جرثومه‌هاي فساد از بدن انقلاب براي رشد و تعالي‌اش

 

من هيچ‌وقت دروغ‌گو و فريب‌كار نخواندمش چنان‌كه اين خدايگان تحريف و جنجال مي‌خوانندش، گرچه بي‌جا و اشتباه بسيار سخن گفت‌ست
اما به راحتي هم نمي‌توانم از خصوصيت اخلاقي‌اش كه طبيعتاً بازخورد در رفتار و تصميم‌گيري‌هايش دارد، بگذرم:
او غد است و يك دنده  /  عذرخواهي در دهانش نيست  /  دوست دارد رقبايش را بكوبد  /  نقطه ضعف‌هاي ديگران را بزرگ مي‌كند تا خود بزرگ شود  /  تك‌روست و كارشناسان را زياد دوست ندارد  /  لطافتي در رفتار با دوستان‌اش به‌چشم نمي‌آيد / خود را كارشناس‌تر از همه مي‌داند
و البته اين همه در كنار هزاران صفت خوب ديگرش...

 

 سياست‌هايشان هميشه شل‌كن-سفت‌كن بودست
فكرش را كرده‌ايد شنبه ۲۳خرداد۸۸ قرار است چه شود؟
آهاي با شماها هستم كه
ادعاي امر به ‌معروف و نهي از منكر داريد
شما كه شب‌هاي جمعه دم ۳۳پل
پارچه مي‌زنيد و راه‌نمايي مي‌كنيد به سمت ميني‌بوس
شماها كه آزادي و شادي ملت را
به اشتباه، گناه و فحشا مي‌دانيد
اگر اين‌ها منكر است و بايد جلويش را مي‌گرفتيد
كجا بوديد اين شب‌ها
اين شب‌هاي به نام آزادي
رقص و شادي و پاي‌كوبي
حالا مي‌خواهيد چه كنيد؟
از بس نشاط و آزادي را از جوانان گرفته‌ايد
وقتي اندكي فشار را برمي‌داريد
چنان از كنترل خارج مي‌شود
كه ماحصل‌اش فقط و فقط
سرخوردگي خود جوان‌ها خواهد بود

 


مشكل ما اين است كه صداقت داريم، وقتي كانديداي منتخب‌مان اشتباه مي‌كند، ساكت نمي‌نشينيم؛ وقتي بي‌تدبيري مي‌كند؛ وقتي براي تخريب شخصيت رقيب‌اش مدرك همسرش را رو مي‌كند و بهانه دست‌شان مي‌دهد؛ وقتي هاله خود ساخته‌اش را وقيحانه تكذيب مي‌كند؛ وقتي تورم نقطه‌به‌نقطه را تحويل مردم مي‌دهد و مهم‌تر از همه
وقتي خودسرانه و مشكوك براي ايجاد فضاي دوقطبي و افزايش رأي‌هايش، نام‌هايي را مي‌برد كه سال‌هاست مردم كوچه و بازار مي‌برند و متهم‌شان مي‌كند به فساد؛ وقتي دم از مبارزه با فساد مي‌زند و تنها نام فاسدان حامي رقيب‌اش را مي‌گويد
آرام نمي‌گيريم و برنمي‌تابيم
فقط همين

 

اما آنها هيچ‌وقت چنين نبوده‌اند
مي‌گويند دروغ مي‌گويد، اما خودشان دروغ‌گوترين‌اند
لحظه‌اي و فقط لحظه‌اي را در اين چهارسال براي توهين به منتخب ملت از دست نداده‌اند
حالا شده‌اند حامي اخلاق و صداقت!
همسر به احتمال وزير آينده‌اش را همه‌جا دنبالش مي‌برد و از او استفاده تبليغاتي مي‌كند اما خدشه به ارتقا دانش‌ياري به استاد‌ياري‌اش را ناموسي جلوه مي‌دهد، تـُف به اين غيرت؛ استفاده ابزاري از توهين به ناموس ! رقيب خود را دروغ‌گو، رمال، فريب‌كار و ديكتاتور مي‌خواند و مي‌گويد اوست كه توهين مي‌كند نه من!

راي نياوردن احمدي‌نژاد مسلماً از دست رفتن انقلاب و نظام نيست، چرا؟ چون‌كه ۱۲سال پيش هم همين را مي‌گفتند و چنان نشد
من معتقدم، اگر آن‌وقت ناطق رأي آورده بود مي‌بايست اكنون برسر قبر نظامي كه به‌خاطر خفقان و جدايي ملت و مردم‌اش نابود شده بود، گريه مي‌كرديم

حال مائيم و اين چهار تن، دوستي مي‌گفت
چرا فقط بقيه بايد احساس خطر كنند
چرا ما احساس خطر نكنيم كه بعد ۳۰سال از انقلاب‌مان بايد يكي از اين ۴تن را انتخاب كنيم!

مرگ‌بر هاشمي منافق / سياستو رها كن سبزي‌فروشي واكن / موسوي موسوي عروسك هاشمي / اين‌هفته‌و‌اوون‌هفته  محم.د حموم نرفته / پرونده‌ها رو ميزه هي ميگه چيزه چيزه / احمدي كم آورده  از شهرستان آورده / رئيس‌جمهور بيكاره  سيب‌زميني مي‌كاره / مرگ بر ديكتاتور   چه شاه باشه چه دكتر /  آزادي انديشه با چيزوچيز نميشه / هر كي‌كه بي‌سواده  با احمدي‌نژاده

فكر نمي‌كنيد قرارست بعد اين شور و التهاب بي‌جاي انتخاباتي در شهر، بازهم زندگي كنيم آن‌هم با هم! قرار نيست چهار سال آينده اين آقاي چيزچيز رئيس جمهور مملكت اسلامي باشد و يا آن آقاي دروغ‌باف
پس لطفا كمي اخلاق و متانت
فقط كمي

پس نوشت
بعد از نامه تاريخي هاشمي رفسنجاني به رهبري و تهديد تلويحي به آشوب‌هاي خياباني مردم بازار نامه‌ها داغ شده است

كروبي براي هاشمي مي‌نويسد: +
 «...متاسفانه برخي از نزديكان و بستگان شما با شايعه‌پراكني قصد دارند يكي از دو صداي اصلاح‌طلبان در انتخابات را خاموش كنند...»

سيد مهدي شجاعي در نقد احمدي‌نژاد مي‌گويد: +
«...شان و جایگاهی که مردم ما برای اخلاق و نجابت و مظلومیت قائلند همه قواعد و مناسبات دیگر را تحت الشعاع قرار می‌دهد...»

و در آخر وحيد جليلي هم نامه‌اي در جواب سيدمهدي شجاعي مي‌نگارد: +
«...من کسی را که از سکوت یا تعریف از هاشمی شروع کرده و به جهاد با اشرافیت سیاسی رسیده ترجیح می‌دهم برکسی که از "شازده "شروع می‌کند و امروز با رزیتا خاتون و شازده هم جبهه می‌شود...»

گويا قراراست خيلي اتفاق‌ها بيافتد...

 

هفتمين مرد يا بازهم ششم (4) - آخر


ای مرد واقعاً از جنس مردم
با همان شيوه زندگي و همان شيوه استدلال
دوست‌دار حماسه و شور و افشا
پُركار و ساده و پاك و پراشتباه
ديگر دوستت ندارم
فقط همين

 

تمام ۹۰دقيقه را راه مي‌رفتم، تمامش را
گاهي دست‌هايم را دو وَر صورتم مي‌گذاشتم، گاهي پشت سرم و گاه روي صورتم
ضربان قلبم گمانم از ۱۲۰هم گذشته بود
تا صبح نتوانستم بخوابم، بعد دو ساعتي بحث، از بعضي بچه‌ها خبرهاي شهرهاي مختلف و خيابان‌ها را گرفتم، سايت‌ها را سر زدم، همه‌اش با هم شد ۳ونيم بامداد
به زور نشستم يك اپيزود ديگر از LOST را ديدم، نيمه رهايش كردم، دوباره سايت‌ها را بالا و پايين كردم تا بالاخره صداي اذان بلند شد؛ نمازم را خواندم، تفألي به قرآن زدم:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ... اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ
اى آنان‌كه ايمان آورده‏ايد دورى گزينيد از بسيارى پنداشت‌ها زيرا پاره‏اى از گمان‌ها گناه است ... پس بترسيد از خدا، هماناكه خدا توبه‌پذير و مهربان‌ست (سوره حجرات آيه۱۲)

باورم نمي‌شد، يكّه خوردم؛ پيامك سحرگاهانه‌ام را فرستادم و خوابيدم
به اميد اينكه كاش ظهر كه بيدار مي‌شوم همه‌چيز خواب بوده باشد!

ديگر دوستت ندارم، فقط همينچهارشنبه هر چه بود و هرچه شد
من ديگر تو را رئيس‌جمهور مكتبي نمي‌خوانم
اگر برايم شجاع باشي و كله‌شق، اگر محبوب ضد امپرياليست‌ها باشي و ملت، اگر ۲۴ساعت شبانه‌روزت را هم كار كني
حتي اگر ۲۲خرداد۸۸ هم به تو رأي دهم
حداقلش اين‌ست كه ديگر محبوب من نيستي
مي‌دانم به اين‌جايت رسيده بود؛ قبول دارم ۴سال هرچه كه لياقت خودشان بود، نثار تو كردند؛ احترام تو كه هيچ، ۱۷ميليون رأي‌دهنده به تو و ملت ايران را هم نگاه نداشتند؛ مي‌دانم اگر بجاي تو بودم ذره‌اي هم نمي‌توانستم اين همه هجمه را  تحمل كنم
اما
تو رئيس‌جمهور بودي، مي‌فهمي يا نه!؟

تهمت‌هايت به هاشمي را بپاي شجاعتت گذاشتم، به‌پاي حرف‌هاي خفته يك نسل، بهايي كه نظام بايد مي‌پرداخت به سبب مصلحت‌اندشي بيهوده‌اش، فداكردن حق به پاي چند نفر.
راستي چندسال از دستور آقا براي مبارزه با مفاسد مي‌گذرد؟

اما آن لحظه رو كردن مثلا مدرك زهرا رهنورد را چه كنم؟
يادت هست وقتت تمام شد، گفتي: «... بگم، بـــگـــم، ... باشه براي دور بعد » برق چشمان و نيش‌خندت را خودت نديدي!
دستم را روي صورتم گرفتم و داد زدم:  « نــــــــــــــــه »
برايت دعا كردم، پيش خدا شرط كردم كه اگر دوستت دارد اين فرصت را به تو ندهد؛ ده دقيقه آخر هم تمام شد، داشت باورم مي‌شد كه دوستت دارد؛ همان لحظه، گفتي : « ... فقط يك جمله، اين خانم را ... » واي خداي من!

۱۲دقيقه پاياني را ميرحسين به‌نفع خود تمام كرد، تمام جواب‌هاي نداده به سوال‌هاي تو را فقط و فقط به‌سبب بي‌خردي تو كه مساله را شخصي كردي و گندزدي؛ به نفع خود و هاشمي، آن‌هم با اخلاق‌مداري و صداقت پيشه‌گي تمام كرد!

خرافه‌گرایی، سطحی‌نگری، خیال‌پردازی، غير عادي و غيره منتظره، ديکتاتور،  معاون اجرايي پرونده‌ساز،  مديريت هيجاني بي ثبات، نمايشي و شعاري، خودمحوري و قانون‌گريزي، روزمرگي و سطحي‌نگري‌ها، مردم را خوارکردن و براي يک نامه به دنبال ماشين خود کشيدن
اين‌ها فقط سيل توهين‌هاي همان ۱۲دقيقه پاياني بود، گذشته از تمام اين ۴سال، حالا شده‌اند آقاي اخلاق و پاك‌دامني!
وهمه‌اش بخاطر بي‌تدبيري و بهتر بگويم بي‌اخلاقي توست

دوتا تئوري داشتم
تمام شب را روي  آنها و البته سومي كه اتفاق ‌افتاد فكر مي‌كردم
ميرحسين، كروبي، رضايي به سبب اهانت و بي‌اخلاقي هرسه باهم انصراف مي‌دهند
طبق قانون، انتخابات دو هفته عقب مي‌افتد تا يك كانديداي ديگر بيايد
وآن‌جاست كه هاشمي وارد گود مي‌شود و يا حتي خاتمي!
به‌نظرم مسخره است؛ روي تئوري دوم كار كردم
فردا آقا زير پــِل احمدي‌نژاد را مي‌زند، به سبب عدم رعايت اخلاق و چارچوب‌ها نظام، عدم صلاحيت‌اش را اعلام مي‌كند؛ هاشمي استوانه نظام است.
اما اين يكي مسخره‌تر است.
صبح ۱۴خرداد همان تئوري سوم اتفاق مي‌افتد، يكي به نعل يكي به ميخ، بنده خدا ره‌بر

كلي پست انتخاباتي داشتم
از تحريمي‌‌ها حرف زدن و حق آنها براي رأي ندادن / مقايسه ميرحسين و احمدي‌نژاد / هفت نكته براي رأي دادن به ميرحسين! تا آخرين مطلبي‌كه ميرحسين اصول‌گراتر از آن است كه كوچولوهاي دهه شصت نديده امروز براي او دست‌بند سبز، دست مي‌كنند.
اما همگي به باد رفت، مهم نيست
يك كلمه هم نخواهم نوشت
براي كي؟ براي تو؟ براي چه؟

 

هفتمين مرد يا بازهم ششم (3)

 

انتخابات رنگـُ وارنگي ما
{روان‌شناسي رنگي-تطبیقی كانديداهای دوره ۱۰م}

 

کم پیش می‌آید زندگی‌شان آشفته و بی‌هدف باشد {درست مثل اين ۲۰سال كه هيچ خبري ازشان نبود جز نمايش‌گاه‌هاي نقاشي}
 دیگران برای گرفتن راهنمایی پیش‌شان می‌آیند {اين ۳-۴دوره انتخابات اخير را يادتان هست كه}
 مهم است که برای خود برنامه‌ی روزانه داشته باشند {خيلي مهم است مهندس! برنامه، نه انتقاد از اين چهار سال فقط}
 ارج نهادن به آیین گذشته برای‌شان باارزش است {افتخارات دهه شصت را مي‌گويد حكماً}
 رنگ سرد، نماد طبیعت {اين يكي را بدجور از شخصيت شوما و همسر مكرم برداشت كرده است}
 نشان‌گر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت {آخري را بايد خودتان پاسخ‌گو باشيد نه من}
 فضای کاری سبز رنگ، دردهای دستگاه گوارش را كاهش مي‌دهد {واين براي جمعيت ما كه ۱۰-۲۰درصدشان بيماري گوارشي دارند، خيلي مهم‌ست}


 زندگی با همه‌ی سختی‌ها و گرفتاری‌هایش برای‌شان خوش‌آیند است {راستي از پسرتان چه خبر؟}
دیگران آنها را شخصیتی رک و بی‌آلایش می‌دانند و به همین سبب دوست‌شان دارند {فداي برادر}
روحیه‌ی سرکش‌شان نمی‌گذارد یک‌جا پای‌بند شوند و می‌خواهند درمیان مردم نیز نامی شوند {البته تا وقتي آقا هاشمي اجازه بدهند}
 احساس آرامش را به ذهن می‌آورد و معمولاً نشان‌گر صلح‌ست و امنیت و نظم {فكر كنم اين‌جا روان‌شناس با ۸سال جنگ و فرمانده‌دهي سپاه زياد آشنايي نداشته است}
می‌تواند احساس غم، درون‌گرایی یا گوشه‌گیری را در بعضی افراد به وجود آورد {مواظب باش برادر محسن}
باوجودی که از محبوب‌ترین رنگ‌هاست اما کم‌ اشتها را برمی‌انگیزد {آخي! چرا؟}
معمولاً نشانه فاسد و سمي‌بودن غذا است {خطرناك شد قضيه}


در هر چیزی تنها میزان بالای آن می‌تواند خوشنودش کند {منظورش خواب دم صبح ۴سال پيش بوده گويا}
 رفتار و سخن‌شان چنان زیبایی‌ای در خود دارد که کم پیش می‌آید کسی خوب بشناسدشان {دقيقا همه شيفته حرف‌زدن شيخ‌اند}
 تیزهوش و خوش‌بین هستند  {دومي را كه كاملا درست گفته اما گويا در اولي...}
 به‌خاطر زنده‌دلی، همیشه دوروبرشان پر از دوستان خواهدبود {دوستان!}
 بیش‌تر از بقیه رنگ‌ها، چشم را خسته می‌کند {خصوصا چشم دوستان اصلاح‌طلب را}
 بااينكه یک رنگ شادست اما بچه‌ها در اتاق‌های زردرنگ بیشتر گریه می‌کنند {پس بايد بي‌خيال مهدي چنجر شد،حال گريه بچه نداريم}
 بااینکه روحیه‌ی شادی دارند اما شادمان نخواهند بود مگر با تقسيم شادی‌های‌شان با دیگران {آخرش بايد شادي‌ را بگذاري براي مهندس}


خودخواه هستند و برای رسیدن به هدف‌های‌شان دیگران را له می‌کنند {دكتر! اولي را كه درست گفته اما ناقلا دومي چطور؟}
اين‌گونه اشخاص تند و سركش‌اند و در عين‌حال فعال، شجاع و کمی عجول {واي چه مي‌كنه اين روان‌شناسي}
به‌وجود آورنده احساس شور و هیجان {اين هم اثبات مدعاي گويندگان پرزيدنت پوپوليستي}
 تحریک‌کننده احساس خشم و عصبانیت {اين يكي را براي هاشمي‌يون گفته گويا}
 قضاوت‌‌هاي عجولانه در مورد ديگران اغلب سبب از بين‌رفتن دوستي‌هاي‌شان مي‌شود {اصلا انگار اين روان‌شناسان از روي قيافه محمود اين‌ها را گفته‌اند}
 كسی كه به اين رنگ علاقه دارد هرگز نمي تواند در زندگی بی‌تفاوت باشد {مثل ۲۰سال گذشته ديگران}
 سبک رهبری آنان سلطه‌جویانه، ارباب‌گونه و گاه ستیزه‌جویانه و تجاوزکارانه است {خوب يه‌باره بگو احمدي‌نژادانه ديگه}

پي‌نوشت
- همه بحث‌هاي روان‌شناسانه را از لينك‌هاي صفحه اول سرچ گوگل با عبارت "روانشناسي رنگ" برداشته‌ام، نمي‌شد رفرنس مشخص داد.
- سعي كردم بي‌طرفانه باشد؛ در تعداد كلمات كانديداها شد، اما محتوا گويا نه!
- هفتمين مرد يا بازهم ششم (۲) :  شما فكر مي‌كنيد، كي از روي كي تقليد كرده!؟
- هفتمين مرد يا بازهم ششم (۱) :  تاریخ فراموش می‌شود گاهي!؟

 

هفتمين مرد يا بازهم ششم (2)

 

شما فكر مي‌كنيد، كي از روي كي تقليد كرده!؟

راست بالا : مهدي كروبي و غلام‌حسين كرباسچي در انتخابات۸۸
راست پايين : محمود احمدي‌نژاد در انتخابات۸۴
چپ : باراك اوباما در انتخابات 2008 ايالات متحده

بعد از حمايت محمود دولت‌آبادي از ميرحسين و انتقادش از سروش و انقلاب فرهنگي
پاسخ عبدالكريم سروش را حتما بخوانيد  +
«...
خبر آوردند خفته‌اي است در غاري نزديك دولت‌آباد كه پس از ۳۰سال ناگهان بي‌خواب شده و دست و رو نشسته به پشت ميز خطابه پرتاب شده و به حيا و ادب پشت كرده و صدا درشت كرده و با سخافت و شناعت از معلمي به نام عبدالكريم سروش سخن رانده و او را شيخ انقلاب فرهنگي خوانده و دروغ در دغل كرده و متكبرانه با حق جدل كرده است و اين همه عقده‌گشايي و ناخجستگي در مجلسي به نام و حمايت از مير حسين موسوي
...»
من عاشق چنين بيانيه‌هايي‌ام! مسجع، ثليث، كوبنده و غني!

محسن‌ مخملباف هم از ميرحسين حمايت نموده
متن اعلام حمايت او هم خواندني‌ست +
«...
یاد روزی افتادم در دوره انتخابات آقای خاتمی. ما چندتا مسافر درون یک تاکسی نشسته بودیم و بحث انتخابات خیلی داغ بود و راننده که جوانی بود و به نظر می‌آمد تازه گواهینامه گرفته، هیجان زده بود و از خوشحالیِ گواهینامه‌ای که گرفته بود، بین مسافرها شیرینی پخش می‌کرد. اما بی‌اعتنا به قوانین، با یک غرور زیاد، به شکل خطرناکی رانندگی می‌کرد که نگو و نبین. مسافرها هم بی‌خبر از خطر، سرگرم بحث داغ انتخابات بودند. در بین مسافران زنی بود که می‌گفت:
من رای نمی‌دهم و برایم فرقی نمی‌کند که چه کسی بر سر کار بیاید. من زندگی خودم را می‌کنم.
در همین لحظه ماشین تصادف کرد و سر من و این خانم به شیشه خورد. و هر دو از درد سرمان را گرفتیم. آن خانم که وضعش از من بهتر بود، شروع کرد بر سر راننده جوان فریاد زدن
من کمی که دردم آرام شد و خون سرم را که پاک کردم، گفتم: خانوم شما که از تجربیات درس می‌گیرین، لطفا در انتخابات شرکت کنین و به کسی که فکر می‌کنین حتی یک کمی بهتره رای بدین، و نذارین ماشین مملکت به دست یک راننده‌ای که ناشیه و تجربه نداره و قوانین رو رعایت نمی‌کنه بیفته، و زندگی من و شما و ۷۰میلیون ایرونی دیگه رو به خطر بندازه

...»

بنده خدا، محسن‌خان نگفته‌اند در اين تاكسي چه‌جوري نشسته‌ بودند كه
 موقع تصادف دو نفر، ايشون و آن خانم، هم‌زمان سرشان به شيشه برخورد كرده!
تازه يادشون نبوده كه سال۷۶ و زمان انتخابات آقاي خاتمي
 مملكت ما ۷۰ميليون جمعيت نداشته است!

 

هفتمين مرد يا بازهم ششم (1)


تاريخ فراموش مي‌شود گاهي!؟

خرداد، ماه ترانه‌سرايي ماست                                   تا بهار يك زمستان باقيست
خاتمي ، معين ، ميرحسين ، هاشمي
راست بالا : سخنراني هاشمي رفسنجاني، خردادماه ۸۴، دانشگاه تهران
راست پايين : حاميان مصطفي معين، تهران، ۹مين انتخابات رياست‌جمهوري
چپ : سومین همايش موج سوم، حاميان خاتمي و موسوي، ارديبهشت ۸۸، سالن برج ميلاد تهران

اين پست‌هاي «هفتمين مرد يا بازهم ششم» ادامه خواهد داشت...
طبيعي‌ست كه كمي اين‌جا سياسي شود اين‌روزها، پس خرده نگيريد، قول مي‌دهم فقط كمي!
عكس‌هاي كامل سومين همايش موج سوم را از اين‌جا و اين‌جا ببينيد
مهندس میرحسین موسوی متولد ۱۳۲۰ شهر خامنه را در ورژن قديمي و جديد بيشتر ببينيد

 

آن لحظه‌هاي از دست‌داده

 

قرار است پرزيدنت مردمي‌مان آخر هفته ميهمان اصفهاني‌ها باشند، يادش بخير دو سال پيش، حاشيه‌نگاري ۴پست‌اي از يكي به آخرمانده سفرهاي شهرستاني رئيس‌جمهور.
پست‌هايي كه هنوز عكس‌ها و ميان‌تيترهايش پُر جستجوترين واژه‌هايي هستند كه راه را بر اين‌ وبلاگ از موتور جستجوها باز مي‌كنند!

حاشیه‌نگاری بر سفر رئيس‌جمهور به اصفهان (خرداد۸۶) ۱ و ۲ و ۳ و ۴ 

راه‌هاي بسته
... پياده مثل هميشه كوچه پس كوچه‌هاي پشت ميدان را طي مي‌كردم، كوچه‌ها بنظر خيلي خلوت بودند برعكس هروقتي كه راهپيمايي يا برنامه‌اي ويژه در ميدان بود، براحتي نه، اما مي‌شد جاي پارك پيدا كرد، آدم‌ها هم خيلي كم بودند! ...

جايگاه به اصطلاح ويژه
... اسم جايگاه ويژه را آدم كه مي شنود ياد VIP و اون جايگاهي كه براي مهمانان خاص تعبيه شده است مي‌افتد اما اگر در اين ديدارهاي مردمي جايگاه ويژه رفته باشيد متوجه مي‌شود كه ويژه يعني چه! يك دهنه ورودي به عرض 62سانتي‌متر كه برفراز اين دهنه يك آدم هيكل گنده ايستاده اونهم با كت‌وشلوار ...

احمدي‌نژاد در اصفهان، خردادماه86

چانه‌هاي گرم مسؤولين
... جمعيت وحشتناكي كه ميدان را پركرده است منتظر حضور رئيس‌جمهور است اما مگر مسؤولان چانه‌شان به اين راحتي سرد مي‌شود! اول امام‌جمعه بعد حاج‌آقاي رهبر بعد دكتر كامران و بالاخره استان‌دار...

 ۲۰دقيقه ستايش اصفهان
... بيست دقيقه اول صحبت‌هاي احمدي‌نژاد تماما اختصاص داشت به تعريف و تمجيد از اصفهان، نمي‌دانيم اين‌همه تعريف از اصفهان به سبب بيشترين راي‌اي بود كه اصفهاني‌ها در سوم‌تير به او دادند يا براي پاك‌كردن كدورتي كه اصفهاني‌ها از او به سبب نيامدنش به پايتخت فرهنگي جهان اسلام داشتند...

شبكه استاني و مسؤوليت ايجاد حالت تهوع
... شبكه اصفهان انصافا در اين ۵روز سنگ تمام گذاشت ، اينقدر تصوير احمدي‌نژاد را در كليپ‌هاي مختلف با آهنگ‌ها مرتبط و بي‌ربط پخش كرد كه ...

حاشیه‌نگاری بر سفر رئيس‌جمهور به اصفهان (خرداد۸۶) ۱ و ۲ و ۳ و ۴

هنوز لحظه دست دادن با شهردار تهران كه ارديبهشت۸۴ به اصفهان آمده بود و من با جمعي از رفقا كه هنوز هم طرفدار پروپاقرص دكترند، به استقبالش رفته بوديم را به ياد دارم.
لحظه به لحظه، دنبال فرصتي بودم كه تنها گيرش بياورم و بگويمش "جون من دكتر همون تهران را بچسب اگه مي‌خواهي كاري براي مملكت بكني، حالا نه، رئيس‌جمهوري نه! "
يادم نمي‌رود مردي را كه چهره‌اي با لكه‌هاي سفيد و سرخ داشت، يكي از بچه‌ها معرفي‌اش كرد، مغز متفكر دكتر! پل ارتباطي دكتر با رسانه‌ها!
و حالا همان علی اکبر جوان‌فكر چنان ارتباط مطلوبي ايجاد كرده است ميان مردم و رسانه‌ها و دولت كه همه سپاس‌گزارش هستند!
و من افسوس آن لحظه‌هاي از دست‌داده ۴سال پيش را مي‌خورم كه اين‌بار آنقدر اطرافيان و مستقبلين دارد كه حتي صدايم هم به او نمي‌رسد كه بگويمش ...

خسته نباشي مرد
اما اي كاش ...

 

اگر این اتفاق نمی‌افتاد...


امروز درست ۲۹سال از شروع آن اتفاق می‌گذرد، تسخير سفارت‌خانه‌اي بنام لانه جاسوسي، اما هنوز ابهامات زیادی وجود دارد.

- در افشای سندهای سفارت هنوز مشخص نیست که چرا همه اسناد افشا نشدند؟
- چه گروهی تشخیص افشای بخشی از آنها را در آن برهه زمانی می‌داده است؟
- كتاب خاطرات ميهمانان آيت‌اللهچرا باید سندهایی محرمانه چند سال پيش در منزل عباس عبدي پیدا شود؟
- چرا هيچ‌يك از مقامات رسمي حاضر به ديدار با والدهايم (دبيركل وقت سازمان ملل) نشد؟
- چرا گروگان‌ها بعداز اتمام دوران کارتر و درست در روز اول حکومت رئیس جمهور جمهوری‌خواه جدید «ریگان» آزاد شدند؟
- آزادسازی گروگان ها بعد از اولین صحبت ریگان در تشبیه ایرانیان به قوم «بربر» و اینکه گروگان‌ها میوه‌هایی هستند که آبشان گرفته شده‌است، به‌چه معناست؟
- چرا بعد از ربع قرن هنوز مفاد بیانیه الجزایر محرمانه است؟
- آیا براستی تمام شرایطی که ایران طلب کرد، برآورده شده است؟
- هنوز گويى در ميان گذاشتن اين داستان -پیش از عمل- با امام در هاله‌اى از ابهام قرار دارد.

و هزاران چرای دیگر که هنوز بعد از ۲۹سال تنها پاسخ براي آن يوم‌الله 13آبان است و فرياد مرگ بر آمريكا !


سرنوشت اين ۴۴۴روز هم جالب است
ماجرايي كه با حمايت قاطع امام آغاز شد، تبعات سنگيني براي مردم ايران داشت.
- به دستور كارتر ايرانيان متخلف از خاك آمريكا اخراج شدند.
- آمريكا خريد نفت از ايران را قطع كرد.
- وجوه نقد و طلاهاي ايران در بانكهاي آمريكا توقيف شد و كاخ سفيد، ايران را تهديد به بكارگيري راه‌‌حل‌هاي غير صلح‌آميز كرد.
- شوراي امنيت در اجماعي بي‌سابقه با پانزده رأي بر آزادي فوري گروگان‌ها تا ۱۸ دي ۵۸ تاكيد كرد.
در ۲۲ دي‌ماه ۵۸ تقاضای تحريم اقتصادي ايران با راي مثبت آمريكا، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه؛ رأي ممتنع بنگلادش و مكزيك و رأي مخالف چك‌واسلواكي و درنهايت با وتوي شوروي در شوراي امنيت بايگاني مي‌شود تا براي برنامه هسته‌اي ايران سال‌ها بعد مطرح شود و اين‌بار وتويي دركار نباشد!
- كارتر دوهفته پس از افشاي نامه محرمانه‌اش در چهارم فروردين ۵۹ به امام، روابط ديپلماتيك با ايران را قطع مي‌كند و قطعنامه را يك‌طرفه اجرا مي‌كند.
- تردد همه محموله‌ها جز غذا و دارو به ايران ممنوع مي‌شود.
- امام خميني از كارتر به خاطر قطع  رابطه با ايران تشكر مي‌كند.

و بالاخره در ۳۴۲امین روز گروگان گیری، پس از مرگ شاه در مصر، شروط چهارگانه ايرن براي آزادي گروگان‌ها اعلام مي‌شود:
۱- بازگرداندن دارايي هاي شاه
۲- تعهد به عدم مداخله در امور ايران
۳- آزاد كردن دارايي‌هاي ايران در آمريكا
۴- لغو ادعاهاي آمريكا عليه ايران.

يكي از خيابان‌هاي شهرمان


انقلاب دوم به پيروزي خود مي‌رسد.
سرنوشت آمریکا در ايران رقم مي‌خورد و كارتر رئيس‌جمهور بخاطر عدم توانايي در آزادكردن گروگان‌ها در دور دوم انتخابات رياست جمهوري شكست مي‌خورد.
ايراني‌ها تا زمان تعويض دفتر رياست جمهوري ميان كارتر و ريگان تعلل مي‌كنند.
هواپيماي الجزايري با ۵۲ آمريكايي، فرودگاه مهرآباد را با شعار«مرگ بر آمريكا » درست چند روز بعد از اينكه رئيس‌جمهور جديد ايالت‌متحده، ايراني‌ها را به بربرها تشبيه مي‌كند، ترك مي‌كند.

و در ۵دقيقه به ۹شب روز ۴۴۴ام، موضوع تمام و چندين چراي بي‌پاسخ براي ما جوانان انقلاب نديده باقي گذاشته مي‌شود...

 

 

آقايان سياست‌مدار اقتصاددان ! مشكل كجاست ؟

مي خواستم اين پست را دو اپيزودي كنم

يكي همين بحثي كه مي‌خوانيد

و ديگري اتفاقات اجتماعي كه در مورد بنزين اتفاق افتاد

دومي را خيلي خلاصه در يادداشتي براي " اكسير " نوشتم

در « مجله الكترونيكي اكسير » مي‌توانيد بخوانيد

يونس‌خان هم زحمت كشيدند در وبلاگ‌شان گذاشته‌اند

بحث بيشتر در مورد ادعاهاي واهي فرهنگ متعالي مردم امروزي ايران بماند براي بعد.

فعلا اين چند خط كوتاه ...

 

خوردو سمند LX در ايران به قيمتي حدود 13ميليون بدست مردم مي‌رسد

همين خوردو ( البته شايد با QCبالاتر ) حدود 7هزار دلار صادر مي‌شود

اين تفاوت چيزي حدود 6.5ميلون تومان مي‌شود

سود متعارف كوتاه‌مدت بانك‌ها چيزي حدود 15درصد است

يعني سود 6.5ميليون در يك‌سال، 975هزار تومان مي‌شود

دولت ادعا مي‌كند قيمت بنزين نرخ خليج‌فارس حدود 500-600 تومان است

يعني با اين سود، حدود 1700 ليتر بنزين مي‌توان خريد

يعني در يك ماه حدود 140 ليتر بنزين يك خريدار ماشين سمند مي‌تواند به نرخ آزاد بخرد

مردم خريدار سمند LX بصورت پيش‌پرداخت، هزينه 140ليتر بنزين نرخ آزاد را به خوردوساز محترم پرداخت كرده‌اند و حالا مجبورند بالاجبار 3.3 ليتر در روز مصرف كنند به نرخ 100 تومان

در حاليكه اگر خودرو به قيمت جهاني‌اش به دست مردم برسد براحتي مي‌توانند بيش از اين ميزان سهميه‌بندي به نرخ آزاد بنزين خريد كنند.

 

مشكل كجاست ؟

مگر يكي از اعتراضات محمود احمدي‌نژاد در زمان تبليغات نهمين دوره رياست‌جمهوري، سيستم معيوب خودروسازي نبود؟

چرا بعد از 2سال شاهد هيچ اقدام انقلابي در اين حوزه نيستيم؟

حمايت از صنعت خودروسازي داخلي به چه ارزشي ؟

25 سال هزينه غيرمعمول از مردم براي يك پرايد كيفيت پايين گرفته‌ايم چرا ؟

توليد خودروهاي ايراني با متوسط مصرف 10 ليتر در حالي‌كه خودروهاي اروپايي متوسط مصرف 5.5 تا 6 ليتر دارند.

چرا دولت خودروسازان را مجبور به توليد خودرو كم‌مصرف نمي كند؟ چرا مجبور به بهبود وضعيت توليداتشان نمي‌كند ؟

آيا اين حمايت از بقيه صنايع داخلي ( مثلا نساجي ) انجام گرفته يا مي‌گيرد؟

مشخص نيست سياست تحميلي چرا فقط براي بانك‌ها ( دولتي و خصوصي ) اجرا مي‌شود ، خودروسازان تنبل داخلي كه بيشتر از بانك‌هاي خصوصي تحت نظارت و قدرت دولت‌اند به امان خدا رها شده‌اند.

اين مافي‌التفاوت هزينه واقعي خوردو و هزينه پرداختي توسط مردم كجا مي‌رود؟

چه مي‌شود؟

كيست پاسخگوي اين ظلم به مردم به بهانه حمايت از يك صنعت شكست‌خورده ؟

حمايت تا چه اندازه؟

آقايان سياست‌مدار اقتصاددان ! مشكل كجاست ؟