بعضي وقت‌ها تلنگر خوب است

 

بعضي وقت‌ها خوبه كه بعضي اتفاق‌ها بيافته تا بعضي چيزها دوباره و يا شايد هزارباره براي آدم تكرار بشه تا توي اوون ته‌توهاي مغزش ثبت بشه و فراموشش نشه؛ هيچ‌‌وقت!

بعضي وقت‌ها خط‌ها روشن مي‌شود و حرف‌ها رو، معلوم مي‌شه كي به كيه.
بعضي وقت‌ها بد نيست بدانيم  تمام كساني كه در انتخابات شركت مي‌كنند، معتقد به نظام نيستند گرچه پذيرفته‌اند كه بايد در چارچوبي كه براي‌شان تعيين شده بازي كنند و بعدش هم بشنوند كه راي به نظام بوده است.
بعضي وقت‌ها بپذيريم كه مملكت قانون دارد و همه نگران نگه‌داشتن اين چارچوب‌اند، نه فقط ما.
بعضي وقت‌ها حرف بزرگ خانواده دل‌سوزانه است و پذيرشش متانت مي‌خواهد و اندكي گذشت، اما ماحصلش به نفع همه است.
بعضي وقت‌ها بدانيم لازم نيست براي پيروزي فضا را دوقطبي بكنيم و همه را خودي و بي‌خودي.
بعضي وقت‌ها خوب است نگران باشيم كه چرا مابين فرهيختگان با توده ملت‌مان اين‌قدر فاصله است در انتخاب؟
بعضي وقت‌ها خوب نيست كه قبل اعلام نتيجه نهايي و رسيدگي به تخلفات، رسما از بالا و قاطع بگوييم اين‌چنين است و لاغیر.
بعضي وقت‌ها انصاف خوب است، هروقت مردم نگاه‌شان هم‌سو با ماست، خوب‌اند و وقتي هم نيست تحمل داشته باشيم و برويم ببينيم مشكل‌مان كجاست.
بعضي وقت‌ها چقدر احساس ميشود كه رسانه‌هاي رسمي، مخالفان را به رسميت نمي‌شناسند و اين‌را بايد از زبان رئيس مجلس فعلي‌اي بشنويم كه در ده‌سال صدارت‌اش بر عام‌ترين رسانه، ذره‌اي انعطاف نداشت!

چقدر تلنگر خوب است، حتي اگر درد داشته باشد

بعضي وقت‌ها چقدر راحت مردم‌مان، تأكيد مي‌كنم مردم خودمان كه اعتراضي دارند ولو اشتباه، را وصل مي‌كنيم به صهيونست‌ها و منافقان؛ ضد ولايت فقيه مي‌خوانيم‌شان و اوباش قلم‌دادشان مي‌كنيم.
بعضي وقت‌ها ظرفيت شكست و حلم پيروزي چقدر نياز است و ضروري، ولو اينكه نتيجه ۲بر۱ شده است نه ۱۰برهيچ!
بعضي وقت‌ها لفظي توي مايه‌هاي عذرخواهي چقدر مي‌تواند مؤثر باشد و آرامش‌بخش.
بعضي وقت‌ها بايد قبول كنيم كه ۳۰سال است هنوز نتوانسته‌ايم صداي مخالف را بشنويم و تحمل كنيم؛ ۳۰سال است يك روش مشخص براي رهاشدن فريادهاي معترضان ازطریق مدني و قانوني نجسته‌ايم و نمي‌خواهيم هم بجوريم!
بعضي وقت‌ها دلواپسي بد نيست كه نسل جديد از بين دانش‌آموختگانند و كم‌كم روستايي‌ها و اينترنت نديده‌ها و سنتي‌ها ديگر نقشي پُررنگ در تعيين سرنوشت اين نظام نخواهند داشت.
بعضي وقت‌ها بد نيست چشم‌مان را باز كنيم و ببينيم كه ايران فقط ما وبلاگ‌بازها نيستيم.
بعضي وقت‌ها چقدر تلنگر خوب است، حتي اگر درد داشته باشد

بعضي وقت‌ها آدم مي‌فهمد كه با قطع شدن پيامك‌ها، چقدر تنها‌ست؛ ته‌ناي‌تهنا !
البته همه‌ي اين بعضي وقت‌ها تاوقتي بعضي‌اند پابرجايند

 

من مي‌خوام...


كاش مي‌شد
منم توي اين دنيا
يه كاره‌اي بشم
گوشه اين آسومون
منم ستاره‌اي بشم

كاش مي‌شد
منم سري توي سرا در بيارم
يا مي‌شد
يه بار تو قلب يه نفر پا بزارم

 

تو اگه بخواي مي‌توني
خودت هم اينو ميدوني

خودت هم اينو ميدوني
كه اگه بخواي مي‌توني

 من مي خوام
هموني باشم كه دلم بهم ميگه

من مي‌خوام
مثل خودم باشم نه هيچ‌كس ديگه



فرداي جمعه رنگـُ‌ وارنگ

 

نمي‌خواستم سياسي بنويسم، شرط كرده بودم اما نمي‌شود گويا
اين‌قدر روي مراكز حساس عصبي‌يمان رژه مي‌روند كه نمي‌شود
دوستانم نهيب مي‌زنند و به سخره مي‌گيرند كه
 در اين وانفساي صفين مانند، چه درد اخلاق گرفته‌اي و منافق شده‌اي
امروز روز جراحي نظام است
روز كندن جرثومه‌هاي فساد از بدن انقلاب براي رشد و تعالي‌اش

 

من هيچ‌وقت دروغ‌گو و فريب‌كار نخواندمش چنان‌كه اين خدايگان تحريف و جنجال مي‌خوانندش، گرچه بي‌جا و اشتباه بسيار سخن گفت‌ست
اما به راحتي هم نمي‌توانم از خصوصيت اخلاقي‌اش كه طبيعتاً بازخورد در رفتار و تصميم‌گيري‌هايش دارد، بگذرم:
او غد است و يك دنده  /  عذرخواهي در دهانش نيست  /  دوست دارد رقبايش را بكوبد  /  نقطه ضعف‌هاي ديگران را بزرگ مي‌كند تا خود بزرگ شود  /  تك‌روست و كارشناسان را زياد دوست ندارد  /  لطافتي در رفتار با دوستان‌اش به‌چشم نمي‌آيد / خود را كارشناس‌تر از همه مي‌داند
و البته اين همه در كنار هزاران صفت خوب ديگرش...

 

 سياست‌هايشان هميشه شل‌كن-سفت‌كن بودست
فكرش را كرده‌ايد شنبه ۲۳خرداد۸۸ قرار است چه شود؟
آهاي با شماها هستم كه
ادعاي امر به ‌معروف و نهي از منكر داريد
شما كه شب‌هاي جمعه دم ۳۳پل
پارچه مي‌زنيد و راه‌نمايي مي‌كنيد به سمت ميني‌بوس
شماها كه آزادي و شادي ملت را
به اشتباه، گناه و فحشا مي‌دانيد
اگر اين‌ها منكر است و بايد جلويش را مي‌گرفتيد
كجا بوديد اين شب‌ها
اين شب‌هاي به نام آزادي
رقص و شادي و پاي‌كوبي
حالا مي‌خواهيد چه كنيد؟
از بس نشاط و آزادي را از جوانان گرفته‌ايد
وقتي اندكي فشار را برمي‌داريد
چنان از كنترل خارج مي‌شود
كه ماحصل‌اش فقط و فقط
سرخوردگي خود جوان‌ها خواهد بود

 


مشكل ما اين است كه صداقت داريم، وقتي كانديداي منتخب‌مان اشتباه مي‌كند، ساكت نمي‌نشينيم؛ وقتي بي‌تدبيري مي‌كند؛ وقتي براي تخريب شخصيت رقيب‌اش مدرك همسرش را رو مي‌كند و بهانه دست‌شان مي‌دهد؛ وقتي هاله خود ساخته‌اش را وقيحانه تكذيب مي‌كند؛ وقتي تورم نقطه‌به‌نقطه را تحويل مردم مي‌دهد و مهم‌تر از همه
وقتي خودسرانه و مشكوك براي ايجاد فضاي دوقطبي و افزايش رأي‌هايش، نام‌هايي را مي‌برد كه سال‌هاست مردم كوچه و بازار مي‌برند و متهم‌شان مي‌كند به فساد؛ وقتي دم از مبارزه با فساد مي‌زند و تنها نام فاسدان حامي رقيب‌اش را مي‌گويد
آرام نمي‌گيريم و برنمي‌تابيم
فقط همين

 

اما آنها هيچ‌وقت چنين نبوده‌اند
مي‌گويند دروغ مي‌گويد، اما خودشان دروغ‌گوترين‌اند
لحظه‌اي و فقط لحظه‌اي را در اين چهارسال براي توهين به منتخب ملت از دست نداده‌اند
حالا شده‌اند حامي اخلاق و صداقت!
همسر به احتمال وزير آينده‌اش را همه‌جا دنبالش مي‌برد و از او استفاده تبليغاتي مي‌كند اما خدشه به ارتقا دانش‌ياري به استاد‌ياري‌اش را ناموسي جلوه مي‌دهد، تـُف به اين غيرت؛ استفاده ابزاري از توهين به ناموس ! رقيب خود را دروغ‌گو، رمال، فريب‌كار و ديكتاتور مي‌خواند و مي‌گويد اوست كه توهين مي‌كند نه من!

راي نياوردن احمدي‌نژاد مسلماً از دست رفتن انقلاب و نظام نيست، چرا؟ چون‌كه ۱۲سال پيش هم همين را مي‌گفتند و چنان نشد
من معتقدم، اگر آن‌وقت ناطق رأي آورده بود مي‌بايست اكنون برسر قبر نظامي كه به‌خاطر خفقان و جدايي ملت و مردم‌اش نابود شده بود، گريه مي‌كرديم

حال مائيم و اين چهار تن، دوستي مي‌گفت
چرا فقط بقيه بايد احساس خطر كنند
چرا ما احساس خطر نكنيم كه بعد ۳۰سال از انقلاب‌مان بايد يكي از اين ۴تن را انتخاب كنيم!

مرگ‌بر هاشمي منافق / سياستو رها كن سبزي‌فروشي واكن / موسوي موسوي عروسك هاشمي / اين‌هفته‌و‌اوون‌هفته  محم.د حموم نرفته / پرونده‌ها رو ميزه هي ميگه چيزه چيزه / احمدي كم آورده  از شهرستان آورده / رئيس‌جمهور بيكاره  سيب‌زميني مي‌كاره / مرگ بر ديكتاتور   چه شاه باشه چه دكتر /  آزادي انديشه با چيزوچيز نميشه / هر كي‌كه بي‌سواده  با احمدي‌نژاده

فكر نمي‌كنيد قرارست بعد اين شور و التهاب بي‌جاي انتخاباتي در شهر، بازهم زندگي كنيم آن‌هم با هم! قرار نيست چهار سال آينده اين آقاي چيزچيز رئيس جمهور مملكت اسلامي باشد و يا آن آقاي دروغ‌باف
پس لطفا كمي اخلاق و متانت
فقط كمي

پس نوشت
بعد از نامه تاريخي هاشمي رفسنجاني به رهبري و تهديد تلويحي به آشوب‌هاي خياباني مردم بازار نامه‌ها داغ شده است

كروبي براي هاشمي مي‌نويسد: +
 «...متاسفانه برخي از نزديكان و بستگان شما با شايعه‌پراكني قصد دارند يكي از دو صداي اصلاح‌طلبان در انتخابات را خاموش كنند...»

سيد مهدي شجاعي در نقد احمدي‌نژاد مي‌گويد: +
«...شان و جایگاهی که مردم ما برای اخلاق و نجابت و مظلومیت قائلند همه قواعد و مناسبات دیگر را تحت الشعاع قرار می‌دهد...»

و در آخر وحيد جليلي هم نامه‌اي در جواب سيدمهدي شجاعي مي‌نگارد: +
«...من کسی را که از سکوت یا تعریف از هاشمی شروع کرده و به جهاد با اشرافیت سیاسی رسیده ترجیح می‌دهم برکسی که از "شازده "شروع می‌کند و امروز با رزیتا خاتون و شازده هم جبهه می‌شود...»

گويا قراراست خيلي اتفاق‌ها بيافتد...

 

هفتمين مرد يا بازهم ششم (4) - آخر


ای مرد واقعاً از جنس مردم
با همان شيوه زندگي و همان شيوه استدلال
دوست‌دار حماسه و شور و افشا
پُركار و ساده و پاك و پراشتباه
ديگر دوستت ندارم
فقط همين

 

تمام ۹۰دقيقه را راه مي‌رفتم، تمامش را
گاهي دست‌هايم را دو وَر صورتم مي‌گذاشتم، گاهي پشت سرم و گاه روي صورتم
ضربان قلبم گمانم از ۱۲۰هم گذشته بود
تا صبح نتوانستم بخوابم، بعد دو ساعتي بحث، از بعضي بچه‌ها خبرهاي شهرهاي مختلف و خيابان‌ها را گرفتم، سايت‌ها را سر زدم، همه‌اش با هم شد ۳ونيم بامداد
به زور نشستم يك اپيزود ديگر از LOST را ديدم، نيمه رهايش كردم، دوباره سايت‌ها را بالا و پايين كردم تا بالاخره صداي اذان بلند شد؛ نمازم را خواندم، تفألي به قرآن زدم:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ... اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحيمٌ
اى آنان‌كه ايمان آورده‏ايد دورى گزينيد از بسيارى پنداشت‌ها زيرا پاره‏اى از گمان‌ها گناه است ... پس بترسيد از خدا، هماناكه خدا توبه‌پذير و مهربان‌ست (سوره حجرات آيه۱۲)

باورم نمي‌شد، يكّه خوردم؛ پيامك سحرگاهانه‌ام را فرستادم و خوابيدم
به اميد اينكه كاش ظهر كه بيدار مي‌شوم همه‌چيز خواب بوده باشد!

ديگر دوستت ندارم، فقط همينچهارشنبه هر چه بود و هرچه شد
من ديگر تو را رئيس‌جمهور مكتبي نمي‌خوانم
اگر برايم شجاع باشي و كله‌شق، اگر محبوب ضد امپرياليست‌ها باشي و ملت، اگر ۲۴ساعت شبانه‌روزت را هم كار كني
حتي اگر ۲۲خرداد۸۸ هم به تو رأي دهم
حداقلش اين‌ست كه ديگر محبوب من نيستي
مي‌دانم به اين‌جايت رسيده بود؛ قبول دارم ۴سال هرچه كه لياقت خودشان بود، نثار تو كردند؛ احترام تو كه هيچ، ۱۷ميليون رأي‌دهنده به تو و ملت ايران را هم نگاه نداشتند؛ مي‌دانم اگر بجاي تو بودم ذره‌اي هم نمي‌توانستم اين همه هجمه را  تحمل كنم
اما
تو رئيس‌جمهور بودي، مي‌فهمي يا نه!؟

تهمت‌هايت به هاشمي را بپاي شجاعتت گذاشتم، به‌پاي حرف‌هاي خفته يك نسل، بهايي كه نظام بايد مي‌پرداخت به سبب مصلحت‌اندشي بيهوده‌اش، فداكردن حق به پاي چند نفر.
راستي چندسال از دستور آقا براي مبارزه با مفاسد مي‌گذرد؟

اما آن لحظه رو كردن مثلا مدرك زهرا رهنورد را چه كنم؟
يادت هست وقتت تمام شد، گفتي: «... بگم، بـــگـــم، ... باشه براي دور بعد » برق چشمان و نيش‌خندت را خودت نديدي!
دستم را روي صورتم گرفتم و داد زدم:  « نــــــــــــــــه »
برايت دعا كردم، پيش خدا شرط كردم كه اگر دوستت دارد اين فرصت را به تو ندهد؛ ده دقيقه آخر هم تمام شد، داشت باورم مي‌شد كه دوستت دارد؛ همان لحظه، گفتي : « ... فقط يك جمله، اين خانم را ... » واي خداي من!

۱۲دقيقه پاياني را ميرحسين به‌نفع خود تمام كرد، تمام جواب‌هاي نداده به سوال‌هاي تو را فقط و فقط به‌سبب بي‌خردي تو كه مساله را شخصي كردي و گندزدي؛ به نفع خود و هاشمي، آن‌هم با اخلاق‌مداري و صداقت پيشه‌گي تمام كرد!

خرافه‌گرایی، سطحی‌نگری، خیال‌پردازی، غير عادي و غيره منتظره، ديکتاتور،  معاون اجرايي پرونده‌ساز،  مديريت هيجاني بي ثبات، نمايشي و شعاري، خودمحوري و قانون‌گريزي، روزمرگي و سطحي‌نگري‌ها، مردم را خوارکردن و براي يک نامه به دنبال ماشين خود کشيدن
اين‌ها فقط سيل توهين‌هاي همان ۱۲دقيقه پاياني بود، گذشته از تمام اين ۴سال، حالا شده‌اند آقاي اخلاق و پاك‌دامني!
وهمه‌اش بخاطر بي‌تدبيري و بهتر بگويم بي‌اخلاقي توست

دوتا تئوري داشتم
تمام شب را روي  آنها و البته سومي كه اتفاق ‌افتاد فكر مي‌كردم
ميرحسين، كروبي، رضايي به سبب اهانت و بي‌اخلاقي هرسه باهم انصراف مي‌دهند
طبق قانون، انتخابات دو هفته عقب مي‌افتد تا يك كانديداي ديگر بيايد
وآن‌جاست كه هاشمي وارد گود مي‌شود و يا حتي خاتمي!
به‌نظرم مسخره است؛ روي تئوري دوم كار كردم
فردا آقا زير پــِل احمدي‌نژاد را مي‌زند، به سبب عدم رعايت اخلاق و چارچوب‌ها نظام، عدم صلاحيت‌اش را اعلام مي‌كند؛ هاشمي استوانه نظام است.
اما اين يكي مسخره‌تر است.
صبح ۱۴خرداد همان تئوري سوم اتفاق مي‌افتد، يكي به نعل يكي به ميخ، بنده خدا ره‌بر

كلي پست انتخاباتي داشتم
از تحريمي‌‌ها حرف زدن و حق آنها براي رأي ندادن / مقايسه ميرحسين و احمدي‌نژاد / هفت نكته براي رأي دادن به ميرحسين! تا آخرين مطلبي‌كه ميرحسين اصول‌گراتر از آن است كه كوچولوهاي دهه شصت نديده امروز براي او دست‌بند سبز، دست مي‌كنند.
اما همگي به باد رفت، مهم نيست
يك كلمه هم نخواهم نوشت
براي كي؟ براي تو؟ براي چه؟

 

من و روح خدا و خدا

 

بنگر به جماعت مانده به‌پا، به سه تن، من و روح خدا و خدا
فَكَفَيْتُ به عَلَماً و كَفي، نبود كه نماز مرا شكني

خم و می، نی و عاشق و نور خدا، ره میکده‌ای به از این بنما
زکنار تو از چه روم به کجا، که نموده به پا چو تو انجمنی؟

به دمی بنشسته غمت به دلم، مگرم که سرشته شدی به گِلَم
مگرم که تو روح خدا شده‌ای، که دمیده خدا به دمی به تنی

بشکن، بشکن به سخن دل من، بکُشش بکشش به فنون و فتن
که فغان نکند چو تواش بکشی، که صدا نکند چو تو می‌شکنی

بت من بشكستي و خود شده‌اي بت من، بت من! تو چه بت‌شكني
فَكأَنَّ لَأَنْتَ كَبيرُهُمُ، فَكَسَرْتَهُمُ بيَد ٍ قَمَن ٍ

Orginal Picture by Hossein Salmanzade

پي‌نوشت
چند بيت بالا از «احمد محبّي آشتياني» ست
از اولين فارغ‌التحصيل‌هاي سمپاد كه حالا براي خودش دكتر شده است و گويا از مشاوران امور نخبگان شوراي عالي انقلاب فرهنگي
اين شعر را با نام «رکض‌الخیل» همان سال‌هاي آخر دهه ۶۰ گفته است؛ مي‌توانيد كاملش را در كتاب «هفت سپهر» پيدا كنيد؛ كتابي كه گزيده هفت ‌شب‌شعر انقلاب اسلامي در مدرسه علامه‌حلي است
شعرهاي نابي از آرش ابوترابي، رضا اميرخاني، سعيد شريعتي،... و او
شعر وزن‌اش سنگين است، خواندنش مشكل اما دل‌نشين، اين چند بيت‌اش را بيشتر دوست‌داشتم

اين شعر «چرا گریه کنیم؟» محمدعلي بهمني را در هبوط بخوانيد

اين روزها اين‌قدر همه‌جا ۳۰يا۳۰ شده است كه هيج جاي نفس كشيدني نيست
از كامنت‌ها و ايميل و خبرها بشود فرار كرد، پيامك‌ها را خوانده و نخوانده Delete كرد
اين صداوسيما را نمي‌شود، البته وقتي هنوز بعد ۳۰سال بقاي نظام ما به حضور حداكثري‌ست
طبيعي هم هست، چه فرقي مي‌كند
يكي مي‌گويد
انتخابات دهم اي شيعيان، صفين ماست   شال سبز قاسطين ...
ديگري بگويد
نصرمن‌الله‌وفتح‌ان‌قريب  مرگ‌ بر اين ...
آخرش چيست؟

بعد از پي‌نوشت!
الان ساعت ۳ونیم بامداد است، نمي‌دانم چه بگويم؛ چقدر دلم تنگ شده است براي‌ت امام!

 

هفتمين مرد يا بازهم ششم (3)

 

انتخابات رنگـُ وارنگي ما
{روان‌شناسي رنگي-تطبیقی كانديداهای دوره ۱۰م}

 

کم پیش می‌آید زندگی‌شان آشفته و بی‌هدف باشد {درست مثل اين ۲۰سال كه هيچ خبري ازشان نبود جز نمايش‌گاه‌هاي نقاشي}
 دیگران برای گرفتن راهنمایی پیش‌شان می‌آیند {اين ۳-۴دوره انتخابات اخير را يادتان هست كه}
 مهم است که برای خود برنامه‌ی روزانه داشته باشند {خيلي مهم است مهندس! برنامه، نه انتقاد از اين چهار سال فقط}
 ارج نهادن به آیین گذشته برای‌شان باارزش است {افتخارات دهه شصت را مي‌گويد حكماً}
 رنگ سرد، نماد طبیعت {اين يكي را بدجور از شخصيت شوما و همسر مكرم برداشت كرده است}
 نشان‌گر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت {آخري را بايد خودتان پاسخ‌گو باشيد نه من}
 فضای کاری سبز رنگ، دردهای دستگاه گوارش را كاهش مي‌دهد {واين براي جمعيت ما كه ۱۰-۲۰درصدشان بيماري گوارشي دارند، خيلي مهم‌ست}


 زندگی با همه‌ی سختی‌ها و گرفتاری‌هایش برای‌شان خوش‌آیند است {راستي از پسرتان چه خبر؟}
دیگران آنها را شخصیتی رک و بی‌آلایش می‌دانند و به همین سبب دوست‌شان دارند {فداي برادر}
روحیه‌ی سرکش‌شان نمی‌گذارد یک‌جا پای‌بند شوند و می‌خواهند درمیان مردم نیز نامی شوند {البته تا وقتي آقا هاشمي اجازه بدهند}
 احساس آرامش را به ذهن می‌آورد و معمولاً نشان‌گر صلح‌ست و امنیت و نظم {فكر كنم اين‌جا روان‌شناس با ۸سال جنگ و فرمانده‌دهي سپاه زياد آشنايي نداشته است}
می‌تواند احساس غم، درون‌گرایی یا گوشه‌گیری را در بعضی افراد به وجود آورد {مواظب باش برادر محسن}
باوجودی که از محبوب‌ترین رنگ‌هاست اما کم‌ اشتها را برمی‌انگیزد {آخي! چرا؟}
معمولاً نشانه فاسد و سمي‌بودن غذا است {خطرناك شد قضيه}


در هر چیزی تنها میزان بالای آن می‌تواند خوشنودش کند {منظورش خواب دم صبح ۴سال پيش بوده گويا}
 رفتار و سخن‌شان چنان زیبایی‌ای در خود دارد که کم پیش می‌آید کسی خوب بشناسدشان {دقيقا همه شيفته حرف‌زدن شيخ‌اند}
 تیزهوش و خوش‌بین هستند  {دومي را كه كاملا درست گفته اما گويا در اولي...}
 به‌خاطر زنده‌دلی، همیشه دوروبرشان پر از دوستان خواهدبود {دوستان!}
 بیش‌تر از بقیه رنگ‌ها، چشم را خسته می‌کند {خصوصا چشم دوستان اصلاح‌طلب را}
 بااينكه یک رنگ شادست اما بچه‌ها در اتاق‌های زردرنگ بیشتر گریه می‌کنند {پس بايد بي‌خيال مهدي چنجر شد،حال گريه بچه نداريم}
 بااینکه روحیه‌ی شادی دارند اما شادمان نخواهند بود مگر با تقسيم شادی‌های‌شان با دیگران {آخرش بايد شادي‌ را بگذاري براي مهندس}


خودخواه هستند و برای رسیدن به هدف‌های‌شان دیگران را له می‌کنند {دكتر! اولي را كه درست گفته اما ناقلا دومي چطور؟}
اين‌گونه اشخاص تند و سركش‌اند و در عين‌حال فعال، شجاع و کمی عجول {واي چه مي‌كنه اين روان‌شناسي}
به‌وجود آورنده احساس شور و هیجان {اين هم اثبات مدعاي گويندگان پرزيدنت پوپوليستي}
 تحریک‌کننده احساس خشم و عصبانیت {اين يكي را براي هاشمي‌يون گفته گويا}
 قضاوت‌‌هاي عجولانه در مورد ديگران اغلب سبب از بين‌رفتن دوستي‌هاي‌شان مي‌شود {اصلا انگار اين روان‌شناسان از روي قيافه محمود اين‌ها را گفته‌اند}
 كسی كه به اين رنگ علاقه دارد هرگز نمي تواند در زندگی بی‌تفاوت باشد {مثل ۲۰سال گذشته ديگران}
 سبک رهبری آنان سلطه‌جویانه، ارباب‌گونه و گاه ستیزه‌جویانه و تجاوزکارانه است {خوب يه‌باره بگو احمدي‌نژادانه ديگه}

پي‌نوشت
- همه بحث‌هاي روان‌شناسانه را از لينك‌هاي صفحه اول سرچ گوگل با عبارت "روانشناسي رنگ" برداشته‌ام، نمي‌شد رفرنس مشخص داد.
- سعي كردم بي‌طرفانه باشد؛ در تعداد كلمات كانديداها شد، اما محتوا گويا نه!
- هفتمين مرد يا بازهم ششم (۲) :  شما فكر مي‌كنيد، كي از روي كي تقليد كرده!؟
- هفتمين مرد يا بازهم ششم (۱) :  تاریخ فراموش می‌شود گاهي!؟

 

وََاتَّبَعَتْهُ والِهاً

 

اِنَّها اَسْرَعُ أهْلِي مِيتَةً                  وَلِحا قاًبِي، فَلا تُكْثِر جَزع
فَمَضي وََاتَّبَعَتْهُ والِهاً                                             بَعْدَ غَيْض ٍ جَرَّعَتْهُ وَ وَجَع

فاطمه از ديگر خاندان من زودتر مي‌ميرد و به من مي‌پيوندد، در مرگ او بسيار ناله مكن
پس او رفت و فاطمه از آن پس كه خشم و درد را جرعه جرعه نوشيده بود، مشتاقانه بدنبال او شتافت

سيد اسماعيل حِمْيَري، شاعر قرن دوم

 

ت و ل د

 

 vتولد دوسالانه
درست دو سال پيش بود كه تصميم‌اش را گرفتم، اولش زياد كبري به نظر نمي‌رسيد اما حالا كه نگاه مي‌كنم تركش جدي جدي كبر‌است!
تصميم نوشتن، آن‌هم اين‌جا را مي‌گويم.
ايده‌اش برمي‌گشت به حرف‌هايي كه نمي‌شد بزنم، حرف‌هايي كه آهسته آهسته داشت فشار مي‌آورد و خفه‌ام مي‌كرد، حرف‌هايي كه آن‌وقت نمي‌توانستم در آن جريده فخميه به‌زور گزارش و تحليل و ستون به‌خورد مخاطب نبوده‌اش بدهم و طبيعي هم بود كه نشود.
اما حالا كه چندي‌ست ديگر آن مطبوعه وزين نيست، بدجور دل‌بسته اين‌جا شده‌ام.
از همان روز اول خرداد ۸۶، مانيفست اين بود، هنوز هم هست:
اين‌جا جايي‌ست برای خودم
بدون هیچ کدام از آن محدودیت‌هایی که اصلا دوست‌شان ندارم، بدون ترس از عیان‌شدن لایه‌های پنهانم و حتی بدون ترس از درست بودن یا نادرست بودنشان

و حالا بعد دوسال، « جایی برای بودن » برای همین است و البته خواهد بود
اگر او بخواهد ...

 vهمه پست‌هاي دوست‌داشتني‌ام
۹۵ پست در مدت اين دوسال، تقريبا مي‌شود هر ۷-۸روز يك پست
برايم خيلي مهم بوده است كه هيچ‌وقت وقفه‌اي طولاني نداشته باشم، عين اين وبلاگ‌هايي كه خداحافظي مي‌كنند تا كي!
حتي در كرب‌بلا، اوج درس خواندن براي كنكور و يا حتي وقتي هيچ چيزي به آن دوگوله محترم نمي‌رسید!
پست‌هاي اپيزودي را دوست‌دارم، نمي‌دانم چرا هروقت دست به كي‌برد برده‌ام تا بنويسم، پست‌هايم خصوصا اين چند اپيزودي‌ها طولاني مي‌شود و چه‌قدر موضوع كه بدين سبب ننوشتم
بعضي وقت‌ها پست‌هايي كه خيلي برايش وقت گذاشته‌اي اصلا مورد توجه قرار نمي‌گيرند
و برعكسش پست‌هايي كه براي صرف به‌روز‌بودن آپ‌ كرده‌اي!

از اين‌دو مهم‌تر برايم گرافيك وبلاگ بوده
چندين‌تا پست كه صرفا حرف در طرح بودست و غير ممكن است پستي بيابيد كه عكس و طرح نداشته باشد و البته هم، همه‌اش لايسنس‌دار!

اما هرچه بود و هرچه هست، همين است
اين‌ها را بيش‌تر از هم دوست داشتم
بقول خودم، دوست‌تر داشتم!

    پیامکی برای خدا، شايد! - پنجشنبه هفتم آذر۸۷
         اميدوار مـ/باش ... - پنجشنبه سی و یکم مرداد۸۷
    د و س ت ... - شنبه نوزدهم مرداد۸۷
          كــاش بــرايــم كــامـنـت مي‌گـذاشـتـي! - جمعه بیست و چهارم خرداد۸۷
  يعني او مرا دوست دارد ؟ - شنبه یازدهم اسفند۸۶
               محرم و محله اون‌ور آب - یکشنبه بیست و سوم دی۸۶
     درددل‌هاي يك اخراجي در روز جشن سالگرد - سه شنبه بیستم آذر۸۶
               چرا داد مي‌زني؟ كسي آن بالا نيست - چهارشنبه بیست و هفتم تیر۸۶
                    نـــســـل جــــدیـــــد گـــیــــج - سه شنبه بیست و نهم خرداد۸۶
       خدايا تورخدا آهسته‌تر، من از اين سرعت مي‌ترسم - پنجشنبه بیست و چهارم خرداد۸۶
 

 vدوست‌هايي به‌تر از آب روان
نه از آن وبلاگ‌هايي‌ام كه آن‌قدر خواننده دارند كه همه مي‌خواهند لينك‌شان آن‌جا باشد، كه هركس لينك‌اش اين‌جاست مايه افتخار من است
نه از آن وبلاگ‌هايي‌ام كه هر كه مي‌رسد و يك كامنت مي‌گذارد لينك‌اش كنم
يا هر دوست و رفيقي كه هوس وبلاگ‌بازي كرد و وبلاگي به‌راه انداخته بگذارمش در دوستان
مرتب نوشتن و حفظ حرمت وبلاگ هم برايم مهم است

يك‌جورهايي دوستان برايم واقعا دوست‌اند، انتخاب‌كردنش سخت، نگه‌داشتنش سخت‌تر
خيلي جاها را مي‌خوانم، بعضي‌هاشان را مرتب، كم‌ترش را كامنت مي‌گذارم
و اين‌‌ها را دوست دارم وقتي مي‌خوانم‌شان

حالا بعد دوسال كه نگاه مي‌كنم، چنان گرفتار نوشته‌‌ها و كامنت‌هاشان هستم كه هرگز فكرش را نمي‌كردم
دوست‌تان دوستي كه حتي نديدم‌شان! اما دوست‌شان دارم:

نفسانيات يک من  حاشيه‌هايش خواندني‌ترند از متن‌هاي سنگين و نقلي‌اش!
خبرنگار افتخاري نيويورک‌تايمز  عاشق وبلاگستان، تازه پيش‌كسوت هم هست بين ما!
يونس در اقيانوس   آخه فيلسوف را چه به وبلاگ!
چاي نبات   شيخ و جواد يك‌تركيب ايده‌آل
ميزراقلي‌خان راپورتچي  خوب شد كيهان هست و حسين‌جون شريعت!
اين راه بي‌نهايت   كاش مي‌نوشت مثل اين + نه يك عكس و يك بيت ضميمه‌اش!
تله‌ پاتي    احمدآقا همه‌فن‌حريف و انگشت تو هر سوراخ كن!
تشريك   يك وبلاگ با ۹تا نويسنده و ۱۰تا خواننده
تاكسي‌نوشت   جامعه‌شناسي وسط مردم
نقطه سر خط   كيلومترها اون‌طرف اما دلش گيركرده اين‌طرف
من پت هستم   ون‌كوور و هميشه آن‌لاين
چشمه بهشتي   آلاچيق دوست و عشق برادر!
حديث هجرت   فقط عشق پست‌هاي تحليلي با كامنت بالاي ۱۰۰
گيومه    خداي تشبيه و استعاره، پنهان و نهان
نقش    ورودي هشتاد و سه، پايه اصلي هيات سبو
شاهد بياورم..؟   طرح‌هايش حرف دارد
اين‌جا نبودن   آخه حاجي تو كه نمي‌رسي واسه چي آخه!

وبلاگ پرخواننده لينك ما را مي‌خواهد چه‌كار؟ يك‌نفر طلبه
استاد گرافيك، هم‌محله و البته ريزبين  كاغذ كاربن
فقط تو كار رابطه دختر و پسر!  بزبز قندي نگران
الهم صلي علي محمد و اله محمد  روزنامه دانش‌جويي
هنوز نفهميده‌ام چرا اين‌قدر سرد و منفي  اين‌ روزها كه مي‌گذرد
فوق‌تخصص وب‌گردي و كپي‌پيست!  Mody
اوه! اوه! فوق تخصص تحليل و وب  سه الف
خارجكي كه ما نمي‌فهميم، محض مرام!  My Diaries
من كه هنوز نفهميدم چي به چيه!؟  قلمرو ضد
آدم كه كارش بالا بگيره و صبح‌ها بره شبكه۲ وبلاگ مي‌خواد چي‌كار!؟  هادي‌نامه
مدت‌هاست منتظر آپ كردنش نشتسته‌ايم ببنيم ساركوزي حالش چه‌طوره!  ما و خودمان
معماري كه گويا ديگر دوست ندارند بنويسد  نقاط عطف
حكما ارتباط‌‌‌شناس كارهاي واجب‌تري دارد تا وبلاگ‌نويسي  درباره مسائل مهم
فاطي كه بقول خويش اهل‌نظرست  در فلسفه كوششش بسي بيشترست  قمار عشق

                                     ●

نمي‌دانم چند نفر و چه‌كساني اين‌جا را مي‌خوانند
گرچه در همان مانيفست هم با خود شرط كرده‌ام
بنويسم حتي بدون ترس از خوانده‌نشدن
اما فكر نكنم خواهش گزافي باشد كه براي يك‌بار
توكه مي خوانی اين‌جا را، مزين فرماي بخش نظرات ما را
ممنون مي‌شوم و سپاس‌گزارت
اگر انتقاد هم بكني از اين‌جا كه چه بهتر
بله شوما!