اپيزودهاي سياسي آخر سالي

 

اين‌روزها كه ثانيه‌هايش دنبال هم گذاشته‌اند براي تمام كردن يك سال ديگر از عمر ما؛ گذر يك‌سال ديگر كه با افتخار، خودمان هم به استقبال‌اش مي‌رويم؛ حرف و حديث همه شده است سياست.
سياست‌‌زدگي مردم ما آن‌چنان عيان است كه حاجتي به بيانش نيست؛ چنان در مورد بند۳۱ لايحه بودجه اظهارنظر مي‌كنند كه نداني فكر مي‌كني كارشناس ارشد توزيع يكنواخت درآمد قيمت‌ واقعي حامل‌هاي انرژي دارند و يا چنان در مورد سيد محمد و ميرحسين و شيخ مهدي و مم‌باقر داد سخن سر مي‌دهند كه گويا تحليل‌گر واشينگتن‌پست‌اند يا اصفهان زيبا !
حالا اگر شما هم دچار همين جوزدگي‌ايد، اين سه مطلب را از دست ندهيد و حدس بزنيد نقلي‌است از كي ؟

« ... با ایمان و آرمان‌گرا، کم صبر و عمل‌گرا، پرکار و تنها. تابو و ساختارشکن، پرانگیزه و شجاع، پاک و بی‌غل‌وغش؛ اعتماد به نفس‌اش چنان بالاست که خیال برمی‌داردت با عالم غیب در ارتباط است؛ در عین بی‌ادعایی، ادعاهای بسیار بزرگی دارد و اراده‌اش در حد فتح دنیاست ... »
بله درست حدس زديد، محمود احمدي‌نژاد، آن‌گونه كه مجدالدين شناخته است.
سه الف - احمدی نژاد آنگونه که من شناختم

« ... متاسفانه در ایران ما محبوب‌ترین سیاستمداران کسانی هستند که از آن در زبان دوری کنند و خویش را نامشتاق به حکومت و ریاست نشان دهند، هرچند که در ذهن شیفته‌ترین عشاق سیاست و حکومت و ریاست‌اند و با پا آنچه را با دست پس‌می‌زنند، پیش می‌کشند و در خفا در ذوق اقبال عمومی خویش جشن می‌گیرند و با خاطره محبوبیت مردمی خویش به خواب می‌روند.
اول مشکل اصلاح‌طلبان با این محبوبان است. شریفان روز و شیفتگان شب. زاهدان جمع و عاشقان فرد ... »
آري، محمد قوچاني است كه اين‌چنين مي‌تازد بر سيد، در دفاع از شيخ.
شریفان روز و شیفتگان شب

« ... سهام شرکت‌های گاز و پخش فرآورده‌های نفتی بدون حق انتقال، خرید و فروش مطابق قانون موجود به طور مساوی میان همه افراد کشور از 18 سال به بالا توزیع می‌گردد. در این راستا دولت موظف است که نفت و گاز مصرفی کشور را به قیمت تولیدی آن، تحویل این شرکت دهد  وشرکت مذکور نفت و گاز را پالایش و در اختیار مردم قرار می‌دهد و هر قیمتی که تعیین کند طبعا به همان نسبت سود خواهد داشت و سود ناشی از آن میان سهام‌داران به طور مساوی تقسیم می‌شود...»
آفرين، چنين كلام نغزي تنها از دهان شيخ اصلاحات در مي‌آيد و لاغير!
سهام‌دار نفت شدن تمام ۱۸سال به بالاها

اجراي اسپانيايي - فارسي شاهكار بينش‌پژوه و بانوي روسي

پيوست :
مي‌دانستيد شاهكار بينش‌پژوه، فوق‌ليسانس جغرافیای سیاسی دارد و Phd برنامه‌ریزی شهری!
تازه، سه كتاب نوشته  « بی شعورستان » ، « من سیاسی نیستم »  و « تبار انسان »  كه هر سه را وزارت فخيمه ارشاد تشخيص داده است نبايد منتشر شود و ايضاً آلبوم « اعلیحضرت »!
حالا رفته است با ارکستر سمفونیک ایروان، ارکستر فیلارمونیک وین و اپراهاوس همكاري مي‌كند.
اين ترانه اسپانيايي‌اش واقعا حرف ندارد، خصوصا هم‌خواني بانو گران‌قدر روسي كه با آن لهجه شيرين‌اش فارسي مي‌خواند.
 
اگر معتقد به تشخيص حليّت شنونده‌ايد يا اينكه معظم‌له آواي تك‌خواني ضعيفه را حرام نمي‌دانند، شنيدنش را از دست ندهيد:
Shahkar Bineshpajouh with Vienna Philharmonic Orchestra and Yerevan Symphony Orchestra


 

هم‌ راهان ...

 

مدعيان رفاقت هركدام تا نقطه‌اي هم‌راهند                                                                                  
عده‌اي تا مرز مال                              
عده‌اي تا مرز منفعت                  
عده‌اي تا مرز جان            
عده‌اي تا مرز آبرو   
                                                   و همگان تا مرز اين جهان!
                                                                                         تنها توئي كه هماره مي‌ماني
                                                                                                                             بمان!

 سيد مهدي شجاعي

۳.ك.س، فوتبال و اخراجي‌هاي۲

 

زياد تعجب نكنيد، اصلا بهم ربط ندارند، كلمات تيتر را عرض مي‌كنم؛ وقتي روزها برايت سخت مي‌گذرد و كند، مجبوري دست به دامان اين اپيزودهاي درهم‌وبرهم شوي و خاطرات گذشته‌ات از بهمن‌ماه را مرور كني...

جواد، پارك و آلكس فرگوسن
هركارم كنند نمي‌توانم گزارش‌هاي جوادخان خياباني را تحمل كنم، از آن غلوهاي ملي‌ و فريادهاي وطني‌اش بشود گذشت از آن اشك‌ها و تحليل‌هايش نمي‌شود.
يادتان هست فوتسال ايران-ايتاليا را كه!؟ اول نيمه دوم ايران يك گل جلو افتاد و كارگردان خوش سليقه وسط بازي براي‌مان اشك‌هاي جاري جوادخان را نشان مي‌داد و يادش نبود كه بابا! فوتسال وقت‌اش مفيد است و سي‌دقيقه يعني يك نيمه كامل ديگر!
۲۳بهمن امسال گرچه توفيق ديدن كامل بازي ايران-كره را نداشتم اما اندكي قبل از آن خطاي پشت محوطه جريمه ايران، وقتي تيم ملي يك بر صفر جلو بود، خياباني نطق مي‌كرد كه:
« ... امروز هيچ چيزي از اين بازيكن لژيونر كره‌اي‌ها نديديم، فكر كنم "پارك" پاهايش را براي آلكس فرگوسن و منچستر نگاه داشته است! ... »
كاش همان وقت كارگردان محترم، پوزخند جواد را نشان‌مان مي‌داد، مخصوصا بعد از ريباند همان ضربه خطا و گلي كه پارك به‌ثمر رساند!
البته مسلما خياباني هم جواب خواهد داد، من گفتم پاهايش، نگفتم سرش را كه!!!

روايت بي‌پرده س.ك.۳ در سيما
خيلي عجيب بود، گرچه نگاه سريال « عمارت فرنگي » يك نگاه صرف مستند تاريخي بود و فيلم‌نامه‌نويسش نتوانسته بود يك روند داستاني مطلوب و مخاطب‌پسند ارائه دهد، اما بخوبي مخاطبان را جذب مي‌كرد و اين تنها بدين علت بود كه روايتي بود از تاريخ كمتر از صدسال پيش همين مردم؛ مردمي كه مي‌خواستند بدانند رسانه ملي‌يشان چگونه به رضاخان نگاه مي‌كند.
اما اين‌همه عجيب نبود، شاخ‌هاي مخاطبان آنجايي در مي‌آمد كه سريال مي‌خواست بدخلقي و زن‌بارگي دربار و شاهان پهلوي را نشان دهد.
ورد كلام رضاخان، فحش بود و ناسزا، جالب آنجا بود كه قسمت‌هاي آخر سريال اندكي سانسور مي‌شد اما آن سانسورچي محترم از بين پدرسگ، عوضي، پدرسوخته، مرتيكه و بي‌پدر، فقط آخري را سانسور مي‌كرد!
اما اوج اين تعجبات در نشان‌دادن سكانس‌هاي بي‌پرده تجاوز به زنان بود!

حميرا، زني كه نقش براي فريب داماد فروغي بازي مي‌كند، پس از اتمام ماموريت‌اش براي گرفتن حق‌الزحمه پيش سرپاس مختاري مي‌رود و آن سركار هم پذيرايي مفصل‌اي از او مي‌كند با جيغ و داد و زندان تاريك!

شارلوت، مستخدم نفوذي ريپورتر در منزل فروغي، توسط افراد ريپورتر تنبيه جنسي مي‌شود تا بفهمد كه كارش را بايد درست انجام دهد، به داخل اتاق پشتي مي‌برندش، صداي جيغ مي‌آيد و بعد نشان مي‌دهند كه شارلوت با وضعيت بهم‌ريخته و چهاردست و پا از اتاق بيرون مي‌آيد!

محمدرضا پهلوي عاشق مستخدم خارجكي‌اش مي‌شود، با وساطت سرمستخدم دعوتش مي‌كند به اتاق خوابش، محمدرضا درحاليكه مشروب مي‌ريزد روبه مستخدم مي‌گويد « تو مثل برف مي‌موني عزيزم! » دوربين از اتاق خارج مي‌شود و پشت درب مي‌ايستد و آن واسطه گوش به در مي‌گذارد و مي‌خندد؛ فردا صبح، مستخدم گشاد گشاد راه مي‌رود و تلو تلو مي‌خورد، دستش را به مجسمه‌اي مي‌گيرد و اوغ مي‌زند!
{ عجب كاتاليزوري استفاده كرده بوده است آن ولي‌عهد! }

اپيزودهاي بهمن‌ماه 87

همه اين‌ها آن‌قدر آشكارا نشان داده مي‌شود كه بايد براي كوچولو جلو تلويزيون توضيح دهي كه ميخ رفته توي پاي شارلوت يا اينكه حميرا را نشگون گرفتند و مستخدم خسته است از كار زياد!
شايد تنها حسن‌شان نسبت به فيلم‌هاي هاليوودي كه سكان‌هاي س.ك.سي براي جذب مخاطبشان اضافه مي‌كنند چند ثانيه كمتر باشد و چند آخ‌واوخ كمتر!
كه اميد است اين چند ثانيه، دهه فجر آينده با سريالي براي محمدرضا هم برطرف شود!!!

نقد نگاه مستند عمارت فرنگي، « ریپورترها، پدرخوانده‌های ورزی »

درست مثل روزهاي انتخابات و راه‌پيمايي كه نشان دادن خانم‌هاي اندكي روسري عقب‌رفته هيچ اشكالي ندارد يا مثل كنفرانس برلين كه نشان‌دادن رقص خانم نيمه‌برهنه و نماي كلوز‌آپ از مناطق حساس آن مرده كاملا برهنه اشكال شرعي كه هيچ، واجب هم هست!

صداي خنده فرشته‌ها، گاز اشك‌آور و اخراجي‌ها۲
نمي‌شود از اتفاقات بهمن‌ماه سخن گفت و حرفي از جشنواره فيلم فجر نزد، مخصوصا ستاره بي‌نظيرش مسعود ده‌نمكي!
وقتي هيات انتخاب تصميم گرفتند فيلم خوش‌ساخت مسعودخان را به بخش مسابقه راه ندهند، مسؤولين هم تصميم گرفتند جايزه‌اي ابداع كنند و بهترين فيلم اول يك كارگردان را به بهترين فيلم دوم يك كارگردان هم تعميم دهند
و براي همين « رسول صدرعاملي » يكي از ۷ داور بخش سوداي سيمرغ، با اشاره به اينكه هيئت داوران بخش سوداي سيمرغ هيچ دخالتي در اهداي جوايز مردمي و بخش نگاه ملي نداشتند، خاطرنشان كند كه: « اگر خاطرتان باشد زماني كه اين دو جايزه قرار بود اهدا شود، هيچ‌كدام از اعضاي هيئت داوران در روي سن حاضر نبودند و به دليل اين كه اين دو جايزه كاملا دولتي است، مسئولان دولتي آن را اهدا كردند و ما هيچ دخالتي در اين زمينه نداشتيم.»
و در تكميل اين فرمايشات «باشه آهنگر» داور بخش نگاه نو با اشاره به اهداي جايزه به فيلم «اخراجي‌ها۲» بگويد كه : « ... متأسفانه در اعلام اين جايزه اشتباه صورت گرفت و ما به هيچ وجه به شخص «مسعود ده‌نمكي» و فيلم «اخراجي‌ها2» جايزه نداديم، بلكه جايزه ويژه براي مضمون ملي فيلم «اخراجي‌ها۲» بود كه به موضوع اسارات پرداخت و بايد تاكيد كنم كه در اهداي جوايز به هيچ عنوان سفارشي و فرمايشي عمل نكرديم... »

اظهاراتي در مورد داوري جشنواره فيلم فجر در برنامه راديويي سينما صدا با اجراي فرزاد حسني

و اينجاست كه صداي يك فيلم‌ساز امروزي و سركوب‌گر ديروزي درمي‌آيد و باز مي‌گردد به ادبيات گذشته‌اش كه : « ... امروز بیشتر از دو سال پیش، صدای خنده فرشتگان فضای شهر را پر کرده، اصلا خنده نه، قهقهه می‌زنند به کسانی که در میان خنده هزاران مخاطب اخراجی‌ها گوش‌های خود را از عصبانیت گرفته و  و سر به زیر انداخته و زار می زنند ... در حاليکه ازدحام جمعیت تا صبح زیر باران و گاز اشک‌آور برای متفرق کردن جمعیت مقابل سینماها تمام شدنی نبود اینها چند نفر عمله می‌آورند که  جنون وار جیره بگیرند تا هو کنند اما کسی همراهشان نمی شود و خفه می‌شوند... »

وبلاگ مسعود ده‌نمكي، صداي فرشته‌ها را مي‌شنويد؟