۳.ك.س، فوتبال و اخراجيهاي۲
زياد تعجب نكنيد، اصلا بهم ربط ندارند، كلمات تيتر را عرض ميكنم؛ وقتي روزها برايت سخت ميگذرد و كند، مجبوري دست به دامان اين اپيزودهاي درهموبرهم شوي و خاطرات گذشتهات از بهمنماه را مرور كني...
●
جواد، پارك و آلكس فرگوسن
هركارم كنند نميتوانم گزارشهاي جوادخان خياباني را تحمل كنم، از آن غلوهاي ملي و فريادهاي وطنياش بشود گذشت از آن اشكها و تحليلهايش نميشود.
يادتان هست فوتسال ايران-ايتاليا را كه!؟ اول نيمه دوم ايران يك گل جلو افتاد و كارگردان خوش سليقه وسط بازي برايمان اشكهاي جاري جوادخان را نشان ميداد و يادش نبود كه بابا! فوتسال وقتاش مفيد است و سيدقيقه يعني يك نيمه كامل ديگر!
۲۳بهمن امسال گرچه توفيق ديدن كامل بازي ايران-كره را نداشتم اما اندكي قبل از آن خطاي پشت محوطه جريمه ايران، وقتي تيم ملي يك بر صفر جلو بود، خياباني نطق ميكرد كه:
« ... امروز هيچ چيزي از اين بازيكن لژيونر كرهايها نديديم، فكر كنم "پارك" پاهايش را براي آلكس فرگوسن و منچستر نگاه داشته است! ... »
كاش همان وقت كارگردان محترم، پوزخند جواد را نشانمان ميداد، مخصوصا بعد از ريباند همان ضربه خطا و گلي كه پارك بهثمر رساند!
البته مسلما خياباني هم جواب خواهد داد، من گفتم پاهايش، نگفتم سرش را كه!!!
●
روايت بيپرده س.ك.۳ در سيما
خيلي عجيب بود، گرچه نگاه سريال « عمارت فرنگي » يك نگاه صرف مستند تاريخي بود و فيلمنامهنويسش نتوانسته بود يك روند داستاني مطلوب و مخاطبپسند ارائه دهد، اما بخوبي مخاطبان را جذب ميكرد و اين تنها بدين علت بود كه روايتي بود از تاريخ كمتر از صدسال پيش همين مردم؛ مردمي كه ميخواستند بدانند رسانه ملييشان چگونه به رضاخان نگاه ميكند.
اما اينهمه عجيب نبود، شاخهاي مخاطبان آنجايي در ميآمد كه سريال ميخواست بدخلقي و زنبارگي دربار و شاهان پهلوي را نشان دهد.
ورد كلام رضاخان، فحش بود و ناسزا، جالب آنجا بود كه قسمتهاي آخر سريال اندكي سانسور ميشد اما آن سانسورچي محترم از بين پدرسگ، عوضي، پدرسوخته، مرتيكه و بيپدر، فقط آخري را سانسور ميكرد!
اما اوج اين تعجبات در نشاندادن سكانسهاي بيپرده تجاوز به زنان بود!
●حميرا، زني كه نقش براي فريب داماد فروغي بازي ميكند، پس از اتمام ماموريتاش براي گرفتن حقالزحمه پيش سرپاس مختاري ميرود و آن سركار هم پذيرايي مفصلاي از او ميكند با جيغ و داد و زندان تاريك!
●شارلوت، مستخدم نفوذي ريپورتر در منزل فروغي، توسط افراد ريپورتر تنبيه جنسي ميشود تا بفهمد كه كارش را بايد درست انجام دهد، به داخل اتاق پشتي ميبرندش، صداي جيغ ميآيد و بعد نشان ميدهند كه شارلوت با وضعيت بهمريخته و چهاردست و پا از اتاق بيرون ميآيد!
●محمدرضا پهلوي عاشق مستخدم خارجكياش ميشود، با وساطت سرمستخدم دعوتش ميكند به اتاق خوابش، محمدرضا درحاليكه مشروب ميريزد روبه مستخدم ميگويد « تو مثل برف ميموني عزيزم! » دوربين از اتاق خارج ميشود و پشت درب ميايستد و آن واسطه گوش به در ميگذارد و ميخندد؛ فردا صبح، مستخدم گشاد گشاد راه ميرود و تلو تلو ميخورد، دستش را به مجسمهاي ميگيرد و اوغ ميزند!
{ عجب كاتاليزوري استفاده كرده بوده است آن وليعهد! }

همه اينها آنقدر آشكارا نشان داده ميشود كه بايد براي كوچولو جلو تلويزيون توضيح دهي كه ميخ رفته توي پاي شارلوت يا اينكه حميرا را نشگون گرفتند و مستخدم خسته است از كار زياد!
شايد تنها حسنشان نسبت به فيلمهاي هاليوودي كه سكانهاي س.ك.سي براي جذب مخاطبشان اضافه ميكنند چند ثانيه كمتر باشد و چند آخواوخ كمتر!
كه اميد است اين چند ثانيه، دهه فجر آينده با سريالي براي محمدرضا هم برطرف شود!!!
نقد نگاه مستند عمارت فرنگي، « ریپورترها، پدرخواندههای ورزی »
درست مثل روزهاي انتخابات و راهپيمايي كه نشان دادن خانمهاي اندكي روسري عقبرفته هيچ اشكالي ندارد يا مثل كنفرانس برلين كه نشاندادن رقص خانم نيمهبرهنه و نماي كلوزآپ از مناطق حساس آن مرده كاملا برهنه اشكال شرعي كه هيچ، واجب هم هست!
●
صداي خنده فرشتهها، گاز اشكآور و اخراجيها۲
نميشود از اتفاقات بهمنماه سخن گفت و حرفي از جشنواره فيلم فجر نزد، مخصوصا ستاره بينظيرش مسعود دهنمكي!
وقتي هيات انتخاب تصميم گرفتند فيلم خوشساخت مسعودخان را به بخش مسابقه راه ندهند، مسؤولين هم تصميم گرفتند جايزهاي ابداع كنند و بهترين فيلم اول يك كارگردان را به بهترين فيلم دوم يك كارگردان هم تعميم دهند
و براي همين « رسول صدرعاملي » يكي از ۷ داور بخش سوداي سيمرغ، با اشاره به اينكه هيئت داوران بخش سوداي سيمرغ هيچ دخالتي در اهداي جوايز مردمي و بخش نگاه ملي نداشتند، خاطرنشان كند كه: « اگر خاطرتان باشد زماني كه اين دو جايزه قرار بود اهدا شود، هيچكدام از اعضاي هيئت داوران در روي سن حاضر نبودند و به دليل اين كه اين دو جايزه كاملا دولتي است، مسئولان دولتي آن را اهدا كردند و ما هيچ دخالتي در اين زمينه نداشتيم.»
و در تكميل اين فرمايشات «باشه آهنگر» داور بخش نگاه نو با اشاره به اهداي جايزه به فيلم «اخراجيها۲» بگويد كه : « ... متأسفانه در اعلام اين جايزه اشتباه صورت گرفت و ما به هيچ وجه به شخص «مسعود دهنمكي» و فيلم «اخراجيها2» جايزه نداديم، بلكه جايزه ويژه براي مضمون ملي فيلم «اخراجيها۲» بود كه به موضوع اسارات پرداخت و بايد تاكيد كنم كه در اهداي جوايز به هيچ عنوان سفارشي و فرمايشي عمل نكرديم... »
اظهاراتي در مورد داوري جشنواره فيلم فجر در برنامه راديويي سينما صدا با اجراي فرزاد حسني
و اينجاست كه صداي يك فيلمساز امروزي و سركوبگر ديروزي درميآيد و باز ميگردد به ادبيات گذشتهاش كه : « ... امروز بیشتر از دو سال پیش، صدای خنده فرشتگان فضای شهر را پر کرده، اصلا خنده نه، قهقهه میزنند به کسانی که در میان خنده هزاران مخاطب اخراجیها گوشهای خود را از عصبانیت گرفته و و سر به زیر انداخته و زار می زنند ... در حاليکه ازدحام جمعیت تا صبح زیر باران و گاز اشکآور برای متفرق کردن جمعیت مقابل سینماها تمام شدنی نبود اینها چند نفر عمله میآورند که جنون وار جیره بگیرند تا هو کنند اما کسی همراهشان نمی شود و خفه میشوند... »
وبلاگ مسعود دهنمكي، صداي فرشتهها را ميشنويد؟