هديهعاشق هديه دادنم و هديه گرفتن، فرق نمي‌كند طرف‌ام كه باشد و صميميت و حجب وحيايش چقدر، هميشه دوست داشته‌ام، دوست‌داشتنم را فرياد بزنم؛ حالا هركس به شيوه خودش برداشت كند، بكند. رفيقي مي‌گفت مؤمن نبايد كاري كند كه شبهه درش باشد و من هميشه فكر مي‌كردم چقدر شبهه‌ناك‌ام!

صميميت‌هاي‌مان را گذاشته‌ايم در پستوهاي‌مان، ترسيده‌ايم تاكه عيان‌اش كنيم طرف بپرد بغل‌مان و ماچي آب‌دار كند! يا ناز كند و بگويد قصد ادامه تحصيل دارد! يا اينكه احساساتش درگير شود و لطمه بخورد!
جداً دوست‌داشتن‌مان شده‌است فقط براي عاشق‌شدن و ازدواج،آن‌قدر كم گفته‌ايم «دوستت دارم» كه وقتي بايد بگوييم هم، يادمان مي‌رود!

نمي‌دانم چرا پيامبر به آن قوم عرب مي‌گفت هديه بدهيد تا دوستي و محبت‌ها افزايش يابد و كينه‌ها را از سينه‌ها بيرون رود اما ما بعد ۱۴۰۰سال مي‌ترسيم به‌هم محبت كنيم از ترس اينكه نكند ...

عاشق هديه دادن كتاب‌ام؛ وقتي كتاب هديه مي‌گيري هم مي‌تواني از آن‌چه نمي‌داني اندكي بكاهي وهم بفهمي دوست‌ات فكر مي‌كند تو چه مي‌خواني و تو چه‌جور هستي يا اينكه از موضع بالاتر فكر مي‌كند چه چيزي به دردت مي‌خورد!
اما آخر هديه‌ها، هديه‌هايي‌ست كه هيچ‌وقت تصورش را نداشته‌اي يا سخت مي‌خواستي و نداشته‌اي؛ يكي‌اش همين دست چپي‌ست كه مي‌بينيد و من چنان وابسته‌اش شده‌ام باهمان ميخ كه خورده‌است روي طناب‌اش و قلبم!

 

حالا هم كه داريم مي رويم ميهماني‌اش له‌له مي‌زنم براي آخرش و هديه‌اش
كاش او از همان هديه‌ها بدهدم كه دوستش دارم
از آن‌هايي كه اصلا تصورش را ندارم
و شايد از آن‌ها كه هميشه مي‌خواستم و نداشته‌ام

                        « نِعْمَ الشَّيْ‌ءُ الهَدِيَّةُ أمامَ الحاجَةِ »                     « بهترين چيزها، هديه پيش از حاجت است »
                                                                           آخرين پيام‌آور الهي