مبادا دل از نشانه بیفتد
اینقدر مدیون هستم به امامم که میان این همه شلوغی و گرفتاری، اینجا را به یادشان بهروز کنم
اینقدر بیوفا نیستم که یادم برود از هدیهای که به من دادهاند و تشکری که حالا حالا بدهکارم
اینقدر فراموشکار نیستم که پستهای درماندگی خودم را یادم برود:
«فقط ميخواهم نگاهت كنم»
آقاجان! حالا حالا ها باید شکر خدای را بکنم که اجازه دادید در حریم حرم امنتان، شیرینترین لحظه زندگیام اتفاق بیفتد تا زندهگیمان شروع شود
و حالا مانده تا پست تشکرم؛ شاید هم پستهای تشکر
فقط...
به کار آن که برون از بهشت گشته عجب نیست
که در جهنم غربت
به یاد خانه بیفتد
نشان گرفته دلم را
کمان ابروی ماهی
خدای را که مبادا
دل از نشانه بیفتد
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۰ ساعت 20:4 توسط صدرا مجد
|